2777
2789

سیزده روز پیش بود. همسرم گفت اگر قول میدی بی تابی نکنی، میبرمت مادرت رو ببینی دوش گرفتم. رخت عزا پوشیدم و راهی شدیم. ... رفتیم در سردخانه، مامان توی یه تابوت فلزی بود، داخل یک لفافه مشکی ضخیم... زیپ رو باز کردند... مامانی آروم خوابیده بود با یه لبخند رضایت روی چهره معصومش... ضجه زدم و تکرار میکردم صدقه سرت بشم مامان... قربون صورت ماهت بشم...😭 پدرم تکرار میکرد که ببوسش... مامانت رو ببوس... صورتش رو ببین چقدر زیباست... ببینش چقدر قشنگه مامانت😭 و من گریه میکردم. و اونقدر احمق بودم که مامانمو نبوسیدم. فکر کردم اول باید غسل میت بدن بعد ببوسمش...درگیر تفکرات احمقانه مذهبی...یا فکر کردم اگر این لفافه آلوده باشه یه عفونت بیمارستانی چی... اگه مریض بشم چی... همه اینا توی لحظاتی که پدرم تکرار میکرد مامانتو ببوس از ذهنم می‌گذشت.. فکر میکردم بعد از غسل میذارنم برم باز ببینمش و دل سیر ببوسمش... اما نذاشتن  توی مراسم مادرم حتی شرکت کنم... حسرت آخرین بوسه به دستان و صورت مادرم به دلم موند...

مادر یک فرشته آسمانی و نازنین دختری که هدیه خداست برای آرامش قلب سوخته ام

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

چرا نذاشتن عزیزم. روحشون شاد 

شرایط روحی و جسمی مناسبی ندارم. خانواده همسرم نداشتن... وقتی بردنم که مامان زیر خروار ها خاک خوابیده بود...

مادر یک فرشته آسمانی و نازنین دختری که هدیه خداست برای آرامش قلب سوخته ام
ای بابا امضات هم تلخه اشکمو دراورد

چکنم جان دلم. هم خواهرمو ازدست دادم هم پسرم و مادرم به فاصله یازده ماه آسمونی شدند...

مادر یک فرشته آسمانی و نازنین دختری که هدیه خداست برای آرامش قلب سوخته ام
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

خانما کمک

هلن_هستم | 47 ثانیه پیش
2791
2779
2792