مادرم از خواهرام پول میگیره واسه خرج ضروری چیزی
همش نشسته تو خونه از بی پولی افسرده شده
اون بیچاره ها هم ندارن و از کارای بابام حرص میخورن
منم این وسط از لحاظ روحی دارم دغ میکنم
یه چند ماهیم کار میکردم
ولی الان انگار خدا رزقمو بسته
هرچی هی میخوام کار کنم مثلا با طرف هماهنگ میکنم اینا اوکی میشه بعد مشتری کنسل میکنه
یا بخاطر سنم استخدام نمیشم
با اینکه از بچگی خیلیی تلاش کردم و درس خوندم
نمیدونم حتما حکمتی توشه که خدا نمیخواد اینروزا کار کنم
ولی رفتار بابام حالمو داره بهم میزنه