شوهرم بشدت مخفی کار و دروغگوعه
با خواهر و مادرش همه حرفاش میزنه اما ب من نه همه چی خودمونم تازه میرره ب اونا میگه حتی اقداممونو و تاریخ پریود منووو
دیگه خسته سدم ازش دیگه دوسش ندارم انقدر اذیتم کرده
بخاطر خانوادش صد بار بت من دعوا کرده منو ب بیمارستان کشونده انقدر داد زده فحش داده منو هل داده....خانوادش میرن تا جایی صد بار زنگ میزنه بهشون تا موقع برگشت اونوقت من میرم بیرون ی زنگ نمیزنه ببینه برگشتم برنگشتم....
روزی ده بار زنگ میزنه ب ابجیش و مامانش اما ی بارم ب من زنگ نمیزنه....
فقط خانوادش دوست داره و انگار ابجیش زنشه من ابجیشم انقدرراحته با اون و همه چیشو ب اون میگه بعد پیامای خودشدتو ابجیش پاک میکنه من نبینم ولی دیگه برام مهم نیست ن گوشیش نگاه میکنم دیگه ن گیر میدم ن حساسیت نشون میدم هیچیییییی دیگه برام مهم نیست بزار هر چقدر دوست داره بهم دروغ بگه ولی دیگه منم وجدانم راحته اگه بهش دروغ بگم ناراحت نیستم تا الان ی کلمه بهش دروغ نگفتم اما اوننننن میگهههه