توخواب دیدم دارم بابچم میرم رفتگرخیابونو جارومیکنه خیلی تمیزه.بعدماپیچیدیم توکوچه واردیه باغ شدیم.درخت گلابی بود.گلابی درشت وزردی که ازشدت خوشمزگی یه کوچولو عین لپ انداختن بود.بعدیکم اونورتردرخت سیب قرمززززز.چه باغی بود .بعدخانمه به بچم گفت بیاکمک کن .من اونجا تودلم گفتم یعنی میشه سیب وگلابی وپیوند زد ویه میوه جدید وخوشمزه درست کرد