ااخ اخ گفتی. عین مادر من. دختر دایی م با برادرم دوست شد وابسته ش کرد بعد تو دانشگاه با استادش قرار گذاشت ما رفتیم خواستگاری جواب دادند و یک ماه بعد با استادش آزدواج کرد. بعد برادرم هنوز بعد پنج سال دارو می خوره و نتوانسته با کس دیگه ای کنار بیاد. بعد مادرم با اونا رفت و آمد داره. یعنی یک ذره دلش نمی سوزه.
پسر دایی م استاد دانشگاه ست همه و همه بهش منو پیشنهاد کردن خودش هم هی بهم توجه می کرد بعد مادرش جلو همه گفته بوده نه من فلانی رو قبول ندارم قشنگ نیست و ... بعد مادرم برای فوت همین زن دایی م یعنی خون گریه می کرد😐 ما حتی الان هم حق نداریم چیزی ش پشتش بکیم.