من بیرون بودم ی مهمون دور بدون اطلاع اومده بود خونمون
من ی دستبند از یادگاری مادر خدا بیامرزم داشتم خیلی خیلی ارزش معنوی داشت واسم، اون روز میرفتم جایی ک باید دستبندمو در میاوردم گذاشتم رو میزم بعد دیدم خانمه زنگ زده تشکر کنه گفتم بابت چی گف دستبندتونو خواهرم دید ور داشت واس خودش 😒😑تازه بهم گف زشته دختر ساعت ۶ غروب بیرون باشه!! منم گفتم اولا ب شما ربطی نداره دوما دستبندمو باید برام بیارید بزور ازشون گرفتم
طولانی بود😅😅😅😅