وقتی اومد من خیلی گلوم خشک شده یود بهش گفتم برو بستنی بگیز برامون گفت نمیرم
منم دیدم ادامه بدم فایده نداره بیخیال شدم
یهو خواهر شوهرن گفت داذاش من بستنی میخوام میشه برام بگیری شوهرم سریع پاشد رفت ۳ تا گزفت اومد
خلاصه خوردیمو برگشتیم خواهر شوهرمو رسوندیم دیگه خودمونم رفتیم به سمت خونمون