عزیزم شوهر منم تک پسره ، ۴ تا خاهر داره ، از اول گفت پدرمادرم فقط منو دارن شاید شبی مشکلی براشون پیش اومد باید پیششون باشم چون تک پسرم منم بچه بودم قبول کردم
نمیخام بگم خونواده ش بدن نه ولی هیچی زندگی جدا و مستقل نمیشه ، ایتجا رفت و امد زیاده ، داماداشون ، دختراشون ، بچه هاشون
هرجا میرن انتظار دارن ماهم باهاشون بریم ، الان پدرشوهرم دستش شکسته چن وقت پیش هرجا میخان برن میگه من نمیتونم رانندگی کنم به همسر من پاس میده ، در صورتیکه شکر خدا سالمه
خلاصه که دوری دوستی ازمن به تو نصیحت