عمل ابدو مینو پلاستی و لیپو

ن عزیزم 

امروز روز نهم هست ک عمل کردم. دریغ از ی خواب راحت. دائم. باید زیر پا و پشتت چندتا بالش بذاری تا به بخیه هات فشار نیاد

با خودم چکار کردم واقعا. کاش کسی بود بهم این چیزا رو قبلش بگه. 

دیشب که ماساژ می‌دادیم چنان خونابه از جای لیپو پرت شد، وحشت کردیم. من و همسرم که منو ماساژ میداد متعجب شدیم. 

اصلا چرا احساس کردم نیازه این همه سختی و بجون بخرم 

امروز روز یازدهم از عملم هست. دیروز برای کشیدن درن ها رفتم ب مطب. دکتر دوتا درن که بیست سانت توی دلم بودن و حدود دو متری هم بیرون دلم آویزون بودن و کشید. با سرنگ هم آب میان بافتی باسن، و بالای باسن و شکم و سر معده رو کشید. شکمم سر و بی‌حس هست ولی باقی جاها سوزش سرنگ بود. و انقد ورم حاصل از آب میان بافتی آدم. و اذیت میکنه که ب سوزش سرنگ با جون و دل رضایت میده. درنها رو ک کشیدم لذت خیلی چیزای ساده در نظرم پررنگ شد. لذت راه رفتن بدون مزاحمت درن یا هر چیز دیگه، لذت خوابیدن ب یک طرف، لذت حتی پوشیدن شرت و شلوار و حتی چیزای خیلی ساده دیگه که هیچ وقت بهش فکرم نکرده بودم

دیشب تونستم ی کم. بعد این همه روز بخوابم

خیلی خسته بودم. و همین خوابم که با کلی درد و ورم و سفت شدگی پشت و بازوهام و شکمم و طرفین باسنم همراه بود، باز ی کم بهم قدرت ادامه داد.

بی حسی شکمو باسن و دور تا دور  کمر همچنان هست و سخته. گاهی ی خارش بدنم قسمت کمر و شکم میگیره که خیلی بده. چون بی حسی هست اگر هم تلاش برای خاروندن بکنی بازم فایده نداره. سعی می‌کنم ذهنی کنترلش کنم. با خودم تلقین میکنم خارشی وجود نداره. امروز ی دوش گرفتم و جاهایی ک خارش داشت زیر آب گرم گرفتم خیلی بهتر شدم. 

امروز روز سیزدهم. دیروز و پریروز مامانم آمدن پیشم. فداش بشم با اومدنش آرامش بهم برگشت. زندگیم از اون بی قراری ی آرامش خوب و قشنگی گرفت. دیروز عصر هم رفتن. 

از دیروز ورم داخل شکمم بقدری زیاد هست که حس میکنم ب کلیه ها و روده ها فشار میاد. ظاهرا پوست شکمم زرد شده و نشون میده آب میان بافتی درون شکم هست و فشاری ک ب جداره بیرونی میاره نشون میده داخل شکمم چخبره،، ولی دکتر. گفت برای چهارشنبه برم. مطب هم برای کشیدن آب، با سرنگ، هم برای کشیدن بخیه. دردها ی کم قابل تحمل تر شده. ب نسبت. ولی امیدوارم زودتر روند بهبود بگذره. هفته قبل که خیلی سخت بود واقعا هم ب کندی می‌گذشت. 

امروز روز پانزدهم از عملم هست. دیروز برای کشیدن بخیه ها و کشیدن خونابه با سرنگ ب مطب رفتم. داخل شکمم حدود ده تا سرنگ خونابه بود. دکتر گفت بعضیا از اینم بیشتر دارن و اوضاع تو خوبه. بغل کمرم چون ورم داشت و زرد بود فکر میکردم خونابه باشه که دکتر سرنگ زد و جاش یک عالمه خون بیرون زد. جای بدی بود درد بدی گرفت.

دستمم که لیپو کرده بودم سرنگ زد خونابه نداشت. یعنی خیلی کم بود. دست چپم حالت ناهموار پیدا کرده بود که اونو ماساژ داد تا یک دست شه چنان درد وحشتناکی درونم پیچید زدم زیر گریه. گفتم چرا انقد درد داره کسی چیزی نگفت بهم؟ گفت تو گروه کسی حق نداره بگه چون بقیه نمیان دیگه عمل. خیلی سخت بود برام این ویزیت. ویزیت قبلی انقد اذیت نداشت واقعا. ولی این سخت گذشت. 

دکتر گفت از فردا کم کم به سمت راست شدن پیش برو. طوری که دو هفته بعد صاف بایستی کامل. برای اینکه خط بخیه پهن نشه. و پوست هم کشیده نشه. 

خواهش میکنم‌عزیزم 

سلام به همه دوستان.بعد از هشت ماه‌امدم‌ ی گزارش از‌حالم‌بدم.

اون یک‌ماه وشش‌هفت‌روز اول به قدری اذیت بودم‌ک فکر‌نمیکردم‌ی روز سرپا‌شم.ولی خدا رو شکر‌خیلی خیلی الان بهترم.

طوری اون‌روزا بدنم‌ورم‌داشت که‌انگار روی سنگ‌فرش خیابون خوابیدم.از‌روی پوست قلمبه قلمبه معلوم بود ورمها.الان ب نسبت هیکل روفرمی دارم‌ولی اون سی و ش هفت روز خیلی توی ذهنم‌موندگار شد.سنگینی خاطراتش روی ذهنمه‌.هرچند الان‌از‌نتیجه‌عمل ناراضی نیستم ولی اگر‌بخام‌مثل‌قبل بخورم دوباره همونقدر‌تپل‌میشم.بهتره بجای عمل ،سبک زندگی مونو درست‌کنیم.چون نگرانی دارم‌از اینکه چاق شم ,ی وسواسی هم‌ادم‌نسبت ب خوردنش پیدا میکنه.مراقب خودتون باشید 

خواهش میکنم عزیزم.الان خوبی ؟