2777
2789

سلام مامان ها میخوام قصه سخت ترین روز زندگیم و براتون تعریف کن 

من دو تا پسر ناز خدا بهم داده بود و خب واقعا دیگه بچه نمیخواستم چون این دوتا گل پسر و پشت سر هم آورده بودم و واقعا روح و روانم خسته بود پسر دومم پنج سالش بود و پسر اولم شش ساله که خب من به صورت ناباورانه و عجیبی پریودم عقب افتاده بود و متوجه نشده بودم چون رفته بودم یک سفر طولانی وقتی برگشتم و حساب کردم دیدم بلهههههههههه یک ماه عقب انداختم رفتم دکتر یک سونو برام نوشت وقتی رفتم سونوگرافی و با برگه اومدم بیرون بی مهابا یک ربع اشک می‌ریختم و گریه میکردم شوهرم و بقیه خانم های بارداری که اونجا بودند فقط نگاهم می‌کردند و فکر کرده بودند من خیلی وقت منتظر بچه ام و جنین توی شکمم فوت شده آنقدر گفتند حالا این نه یکی دیگه و فلان 

و من فقط گریه میکردم شوهرم برگه رو از دستم گرفت و دید بلههههه من یک مهمون ناخونده شش هفته داخل شکم دارم و دقیقا از همون لحظه تمام حالت های من شروع شد وبارها خستگی ها دل درد ها کمر درد های وحشتناک کسلی ها 

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

چون شدیدا دلم میخواست دختر باشه هر وقت میرفتم. سونو میگفتم جنسیت و بهم نگید و کلی لباس خریده بودم دخترونه 

و واقعا حس میکردم دختر 

گذشت و من نه ماهه شدم قرار بود برم سونو ببینم بچه چرخیده برای زایمان یا. نه 

برای بعداظهر نوبت گرفتم ساعت ده صبح بود خیلی کسل بودم خوابم میومد خوابیدم خواب دیدم رفتم سونو گزافی وخانم دکتر همین طور که سونو میکرد گفت چه دختر نازی و. من خوشحال از اینکه دختر دارم بعد گفت ماشالله چقدر درشت و برای یک مادر چی بهتر از این که بچه اش تپل باشه در همین حین ها بود یک هو با صدای بلند گفت این بچه که پا نداره این بچه پا نداره وای خدا این بچه پا نداره 

من توی خواب وحشت زده شده بودم و مدام خودم میزدم میگفتم حالا من با دختری که پا نداره چیکار کنم شوهرم از خواب بیدارم کرد بلند شدم و با گریه براش تعریف کردم چی شده اونم گفت خواب بوده و ناراحت نباش و من گفتم الان باید بریم سونو 

پاشدم آماده شدم تمام سونو های شهر و زیر پا گذاشتم و توی دلم فقط میگفتم خدا چه فرقی میکنه چی باشه فقط سالم باشه هیچ کدوم از سونوگرافی ها پذیرش نداشت رفتیم خونه بعداظهر پاشدیم رفتیم سونو و لحظه لحظه اون خواب لعنتی تکرار میشد و تمام لحظات خواب واقعی میشد 

نوبتم شد روی تخت خوابیدم و به خانم دکتر گفتم پا داره خانم دکتر گفت آره دو تا پای تپل و انگار دنیا رو به من داده بودند واسم مهم نبود که جنسیتش چیه خانم دکتر گفت یک پسر ناز و تپل حالم خوب بود از جنسیتش ناراحت نشدم ولی تا روز زایمان استرس داشتم روز زایمان هم وقتی به دنیا اومد به ماما گفتم پا داره؟ 

حالا پسر ناز من دو سال و نیم پسر خدا خواسته من ااز لحظه ورودش به زندگی ما همه چیز با خودش آورده و من وقتی میفهمم وقتی خدا بخواد خیر  و برکت توی زندگی جاری کنه چطوری جاری میکنه و نعمت هاش و رو سر بنده هاش میریزه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز