سلام خیلی دلم گرفته هر کاری فکرشو کنید براش انجام دادم اما همیشه از خانوادش حمایت میکنه دیشب شکمش درد میکرد یه عالمه ماساژ دادم طوریکه دست خودم رگاش درد میکرد ولی امروز صبح اعصابمو بهم ریخت یک نون خواست بگیره برای افطارم دوساعت بعد اومد کلی سروصدا کردم هلم داد به بازو هام مشت زد خستم کرده روزی یکبار جنگ و بحث داریم خونوادشم که با ما هستن و زندگی میکنن کاملا فضول از دست خونوادشم دل خوش ندارم دردو مرض انداختن بجونم از شوهرم دارم متنفر میشم قدر منو و خوبی های منو نمیدونه هرکی منو میبینه میگه حیف ولی ناچارم بسازم دیگه ولی راهکار بدید چکار کنم وقتی غر میزنم دلم میخواد به زمین بکوبمش نمیتونم ساکت بمونم
لایکم نکن اذیت میشم نمیبخشمتاااا 😒منم خیلی دوست داشتم سلامتی داشته باشم خونه عیان بشینم ماشین عیانی سوار شم ارامش داشته باشم که هیچ کدومو ندارم به کسیم میگی از نظر خیلیا جوابش حمکتی و امتحانه هست،متنفرم از این نتیجه گیری حکمتی هست...یعنی یکی اینو میگه میسوزممممم،الانم خیلی دوست دارم زودتر بمیرم لااقل اینو واسم زیادی نبین زودتر تموم کن💔 عدالت خدا کجاست💔تا حالا دلت برا کسی سوخته؟من برای خودم میسوزه💔 متنفرم از دنیاییکه همه بدبختیا رو سر من اوار شده
عزیزم چون اینقدر بهش محبت میکنید فکر میکنه همیشه هستین بهترین راه اینه ازش فاصله بگیرین توجهی نکنید یه مدت تا ایشون بیان سمتتون سر سنگین باشین نه که قهر کنید نه عادی حرف بزنید اما ازش فرار کنید خودتون سرگرم کار های دیگه کنید هی نرو کنارش مثلا نازشو بکش
لایکم نکن اذیت میشم نمیبخشمتاااا 😒منم خیلی دوست داشتم سلامتی داشته باشم خونه عیان بشینم ماشین عیانی سوار شم ارامش داشته باشم که هیچ کدومو ندارم به کسیم میگی از نظر خیلیا جوابش حمکتی و امتحانه هست،متنفرم از این نتیجه گیری حکمتی هست...یعنی یکی اینو میگه میسوزممممم،الانم خیلی دوست دارم زودتر بمیرم لااقل اینو واسم زیادی نبین زودتر تموم کن💔 عدالت خدا کجاست💔تا حالا دلت برا کسی سوخته؟من برای خودم میسوزه💔 متنفرم از دنیاییکه همه بدبختیا رو سر من اوار شده
ممنونم که جوابمو دادید دوستان اینم بگم که شرایط منو و حال منو میدونه ولی برای خوب شدنم حاظر نیست حرکتی بزنه یا کاری کنه حرف حرفه برادر و مادرشه قراره مستقل شیم با خونواده همسرم زندگی میکنیم ولی پا تو یه کفش کرده میگه هر چی برادرم بگه اوناهم که خودشونو زدن به.... بریدم دیگه خسته شدم بنظرتون اگه تو یک ساختمون بمونم چکار کنم که آروم بگیرم دلم نمیخواد حتی یک شب دیگه اینجا بمونم ولی خونه پدرمم نمیتونم برم غصه میخورن دوست دارم مثه آدم مستقل بشیم و بدون دغدغه تو آرامش زندگی کنیم اینام که پر سروصدا و رفت و آمد چهار ساله که زندگی مشترک داریم
مرداااا چرا اینجورین چرا مثل آدم زندگی نمیکنن منم یکیشو دارم اصلا محبت حالیش نیست
مال من که اوایل خوب بود تعریف میکرد از همه چیم الان پر توقع و بد اخلاق غرغرو و زورگو شده طوری که ازش متنفر شدم دوستش ندارم خودش باعث شده اینجوری بشم از بس که غلام حلقه بگوش خانوادشه