اول بگم ک عقد کردیم ولی خونمون نرفتیم ..بعد اینکه شوهرم میگ نمیخوام زندگی متاهلی رو فلان ...یعنی جدا شیم...من اول خیلی ناراحت شدم ک چ خب زودتر بهش فکر نکردی چرا الان ...بعد ب خونواده ش گفته ک من ماشین مو میفروشم میدم بهش مهریه ...منم بهش گفتم من ازت پول نخواستم من دوست داشتم کنارت باشم زندگی کنیم ...خلاصه این گذشت و اصلا هیچ خبری ازش نبود منم هر روز حالم بد تر و بدتر چون واقعا تمام احساس مو گذاشته بودم ...بعد ب خودم اومدم گفتم قبول کنم ...بهش گفتم حضوری ک جداشیم بعد بهم گف من همین ی دونه ماشین دارم ازم نگیر .....
حالا ب نظر شما چکار کنم وایستم حق مو بگیرم یا ن برم ...درصورتی ک بگی مشکل خاصی داشتیم ن نداشتیم
ممنون ک وقت گذاشتین🙏