شب هجدهم رمضان ١٤٠١
از همون نزديكاي غروب حال خوشي دارم، سرم از ضعف سبك شده و اين سبكي حس خوبي بهم ميده
بالكن رو جارو ميزنم، گلدون ها رو اب ميدم، ميز رو دستمال ميكشم، روميزي ترمه ام رو ميندازم و يواش يواش بساط افطاري رو سر حوصله ميچينم،
گوشيم رو روشن ميكنم ، صداي ملكوتي شجريان كه يكي از زيباترين اشعار مولوي رو ميخونه تمام فضا رو پر كرده و انگار گنجشك ها هم با اوازِ استاد همراهي ميكنن

شروع ميكنم به دعا كردن براي همه ي اون هايي كه اين روز ها بهم التماس دعا ميگن
براي خانواده ام…
اما به خودم كه ميرسه مكث ميكنم بايد فكر كنم ببينم چي از خدا ميخوام، تا شب وقت دارم فكر كنم

با همسرم و رز افطاري ميخوريم، رز با پرنده ها حرف ميزنه و ميخنده،
چاي نباتم رو مزه مزه ميكنم و با خودم فكر ميكنم هيچي بيشتر از اين بهم نميچسبه…
همسرم بعد افطار ميره سر كارش، رز هم مشغول بازي ميشه.
جمع و جور ميكنم و ميرم يه دوش ميگيريم، دوست دارم براي امشب تميز و نو باشم
شام بچه رو ديرتر ميدم كه يكم بيشتر بيدار باشه امشب، شبكه ٥ دعاي جوشن كبير رو زودتر از همه شروع ميكنه، زمزمه ميكنم و گاهي اشك ميريزم، چقدر اين دعا زيباست
به وسطاش كه ميرسه، رز خودش ديگه به زبون مياد كه خسته ام منو بخوابون، ميخوابونمش و باز برميگردم جلوي تي وي و مشغول دعاميشم؛
خدايا كمكم كن ادم بهتري باشم
بيشتر قدردان نعمت زندگي باشم
زيباتر زندگي كنم
به ادم ها لبخند هاي بيشتري بزنم
با ادم ها، حيوون ها و گياهان مهربان تر باشم
اميدوار زندگي كنم و اميد ببخشم
بيشتر ببخشم و بگذرم
صبور تر باشم
كمك كنم
خدايا من رو ببخش براي تمام شب هايي كه با چشم هاي خيس خوابيدم و يادم رفت تو بغل پر مهر تو ام
براي تمام لحظه هايي كه ترسيدم و يادم رفت هميشه زير چتر حمايت تو ام
براي تمام لحظه هايي كه خشمگين بودم و يادم رفت تو مهرباني…
از خدا براي همه شما دوستاي نازنين و همراهم ، تو اين شب عزيز و باشكوه بهترين سرنوشت رو ميخوام،
الهي كه گره هاي زندگيتون به دست خودش باز شه و بركت و سلامتي و عشق و دلخوشي تو زندگيتون جاري باشه🙏🏻❤️
التماس دعا
مامالي