منم دوسش ندارم.
یه مردی که با اعتقادات خشک مزهبیش باعث شد اعتماد بنفسمو از دس بدم
از دستش شوهر کردم تو سن کم بدن هیچ شناختی فقط واسه اینه برم از این خونه .با یه بچه برگشتم جدا شدم..
کاش پدرو مادرا یکم بچهاشونو درک میکردن.
مهربون بودن
اهمیت میدادن.بخدا همه چی پول نیس..
یبار نشد بگه دخترم بیا باهم بریم بیرون بریم بستنی بخوریم بریم بگردیم.وقتیم برد از چشمم در اووردش..
فکر کردی فقط خودت بابات اینجوریه؟
واسه من بدتره...خسته شدم.منم تو اتاقم الان دارم گریه میکنم واسه بخته بدم.
اینایی که گفتم نصفه بدبختیامم نبودن..