راستش دو روز پیش خاب دیدم خونواده همسرم به زور خونوادمو راضی کردن که منو شوهرم با هم آشتی کنیم و طلاق نگیریم ولی پسر عمه مامانم هی تاکید کرد حتمن جدا بشو وگرنه پشیمون میشی منم از ته دلم راضی به آشتی نبودم و ناراحت بودمو گریه میکردم دیشبم خاب دیدم داشتم از جلو مسجد رد میشدم که گفتم برم نمازمم همونجا بخونم رفتم تو حیاط مسجد یه آخوندی اومد که من میشناختمش اونم منو میشناخت و یجورایی دوست خونواده همسرمه من تا دیدمش گفتم نکنه پیش نماز اینجا تویی میدونی که منم اصلا ازت خوشم نمیاد به زور وادارم کرد به حرفاش گدش بدم گفت شوهرت خیلی دوست داره انقد زود تصمیم نگیر جدا شی اون هنوزم دلش با توعه خیلی ام عوض شده.
در واقعیت هم من راضی به طلاق نبودم همسرم خودش بیرونم کردو شکایت کرد بار اولشم نیست تا الان ۴بار دقیقا همینکارو کر ه منتاها الان دیگه من واقعا نمیخامش.
به نظرت معنی این خابا چیه خیلی نگرانمو میترسم
البته بگم خدرش شخصا اظهار پشیمونی نکرده ینی اصلا باهم تو این مدت حرف نزدیم