2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

یه علائم حیاتی نشون بدین خوووو😂😂😂 هستین؟  بازم بزارم؟

سلام من هستم😅😅

اللهم عجل لولیک الفرج 💐💐💐و من یقین دارم که آخر روزی دوست داشتن شما عاقبت به خیرم می کند.. ❤

خب اومدم یه خاطره بگم😅

وقتی که 9,10سالم بود با خالم (هم سنمه)و پسر خالم ک کوچیک تر بود داشتیم گرگم به هوا بازی میکردیم پسر خالم گرگ شده بود دنبالمون میومد

منو خالمم داشتیم فرار میکردیم که دیدم خالم رفت دسشویی قایم شه منم دنبالش رفتم درو باز کردم دیدم یکی از فامیلامون که مرد بود داره دسشویی میکنه همینکه منو دید ترسید😅😂

قیافش اینجور شد😐😱😂

منم که دیدمش اینجور😱😨شدم بیچاره داشت خودشو میشست🤣🤣

منم فرار کردم رفتم پشت دسشویی دیدم خالم اونجا وایساده بهش گفتم مگه تو دسشویی نرفتی پس اون مرده اونجا چکار می‌کنه اونم خندید و گفت درو باز کردم دیدم اون توشه یهو درو بستم🤣🤣🤣

خلاصه بعد از اون ماجرا فامیلمون کل روز از خجالت جلومون آفتابی نشدماهم که غش بهش میخندیدیم😂😂😂😂😂😂



#سوتی و #تجربه هاتونو بفرستید😍


💞هــمسرانہ💞

@Hamsarune

امروز ظهر شوهرم مث همیشه زنگ زد ک برم جلوش و خریدارو ازش بگیرم منم تند وتیز رفتم دیدم بععععله کلی خرید کرده حالا لیست خریداشو که کرده بگم (دوتا ران گوسفندی .سه تا مرغ . سه کیلو برنج .بایه دبه دوغ ...منم با کلی ذوق نصفشونو آوردم  کمکش بعد خواستم شروع کنم ب پاک کردنشون دیدم گفت داری چکارمیکنی اینابرا خونه نیست من خشکم زد 😐😐😐گفتم پس مال کیه گفت مال منو 10تا از دوستامه پول گذاشتیم روهم برا فردا که جمعست خریدیم میخوایم بریم تفریح  منو میگی کارد میزدی خونم درنمیومد 😡😡🤬😤ازیه طرف ضایه شدم از یه طرف دیگه عصبی ازاین ک میخوادبره تفریح کلی دعواش کردم 😢😩😫😭تازه پرو پرو میگه برامون برنج و درست کن بلد نیستیم واسه فردا آماده باشه منم قسم خوردم درست نمیکنم 🤓🤓🤓بنظرتون حق ضایه شدنمو گرفتم یا کافی نیست بنظرتون گوشتارو بزارم بیرون از یخچال تا گندیده بشن؟




#سوتی و #تجربه هاتونو بفرستید😍


💞هــمسرانہ💞

@Hamsarune

من دایی بزرگم اتوبوس داره و همیشه اعضای خانواده رو میبره سفر سالی یکی دوبار اونم دوره‌ای همه جارو میگردیم(البته کرایه هم میگیرع😂) من ده سالم بود دایی کوچیکم تازه عروسیش رو کرده بودن ما کلا خانواده شادی هستیم همش درحال شوخی و خنده😁🤪 ای زن دایی من اینجوری نبود ما برای اینکه یخش باز شه کمتر شوخی میکردیم

ما قرار شد اول بریم مشهد  زندایی کوچیکه برادر زادش که 15سالش بود هم با ما اومد(خیلی هم خشکل بود  الانم هست و منم کراش بودم روش😂😂)

دیدم این پسره رفت صندلی های آخر نشست

منم سریع رفتم رو بوفه نشستم

که پیش پسره باشم😂 دوست داشتم بهم بگه بیا عروسی کنیم 🤣🤣در این حد تباه بودم من و البته خنگ😭😂🤪

دایی بزرگه آهنگ گذاشته بود سرعتشم زیاد بود 😂😂 یهو ترمز گرفت و منم با سر رفتم وسط اتوبوس🤣🤣🤣

جلوی پسره خوردم زمین😆 برای اینکه ضایع نشم شروع کردم به رقصیدن💃🏃‍♂🤣🤣🤣 بقیه هم با دست و جیغ همراهیم میکردن🤣🤣

بعد از اون ماجرا دیگه من اون آدم سابق نشدم😜🤣

الانم اون پسر خشکلع نامزدمه😌😝😝😂😂

اولین حرفی که بهم زد این بود👇

بازیگر خوبی هستی😁

یادم نمیره که باسر رفتی کف اتوبوس😱🤣🤣

و برای اینکه عادی جلوه بدی شروع کردی به رقصیدن😂😂😂😂



#سوتی و #تجربه هاتونو بفرستید😍


💞هــمسرانہ💞

@Hamsarune

از زبون خود دوستم میگم

یه روز پدربزرگ یکی از دوستانمون که خیلی سنشون بالا بوده

قرص تقویت قوای جنسی خورده

این قرص ها ضربان قلب فشارخون رو میبره بالا 😂😂بنده خدا سکته قلبی کرده بوده اورژانس اومده بوده برده بودش بیمارستان

اخه یکی نیست بگه پدرجان بشین یکم عبادت کن😂😂


#سوتی و #تجربه هاتونو بفرستید😍


💞هــمسرانہ💞

@Hamsarune

من بازم اومدم با یه سوتی که نههه آبروریزی شد 👀

شب مهمون مامانم اینا بودیم داییم اینا هم بودن   بعده شام بابام و داییم  و خلاصه همگی تو حیاط  دور هم نشسته بودیم تا اینجا همه چی خوب و خوش بود😄 یدفه زنداییم ازم پرسید الهام پسرتو از پوشک گرفتی بازش کردی گفتم اره دیگه فقط شبا موقع خواب مای بی بیش میکنم گفت دیگه شبا هم نکن صبحا زود بیدار شو ببرش دسشویی😂 یهو دخترش که هفت سالشه گفت ماماان یه چیییزززی بگممممم ؟!! اونم گفت بگو خب اونم هی میگفت بگممم؟؟ حالا مامانم به زنداییم میگه چشم و ابرو نیا بذار حرفشو بگه🤨😂😂😂 ابجیمم انگار به  دلش افتاده بود هی میگفت نگووو 🤣🤣🤣 خدایی من فقط منتظر بودم بشنوم زنداییم هم بهش نگاه میکرد اونم منتظر بود ببینه دخترش چی میگه☺️☺️  یهو دختر دایی نازنینم گفت مامان پس تو چرا خودتو مای بی بی میکنی ؟😬🥴🥴🥴 واااااای یعنی آب شدیم🤐 انقد خندیدیم قرمز شدیم بابام هم دمش گرم انگار که نشنیده باشه با پسرشون شوخی میکرد 😂😂😂😂

داییم گفت خوبه از من هیچی نگفتی😄 بنطرتون داییم انتظار داشت چی بشنوه 😅😅😅😅😅😅😅




#سوتی و #تجربه هاتونو بفرستید😍


💞هــمسرانہ💞

@Hamsarune

یسری داشتم با کلی طمانینه تو قیافه  از پله ها  دانشگاه می اومدم پایین یه دفعه پام پیچ خورد چند تا پله رو افتادم با یه صدای فجیع

با سرعت نور بلند شدم و راهم ادامه دادم

تازه دیدم بقیه دارن دنبال منبع صدا میگردن

منم یه ذره این ور اونور نگاه کردم یعنی منم دنبال صدام



#سوتی و #تجربه هاتونو بفرستید😍


💞هــمسرانہ💞

@Hamsarune

من خاطراتم زیاد نیس چون هنوز اولشه ولی کلا 90 درصد خاطراتم مال خوابگاهه یه بار با دوستم میخواستیم غذا درس کنیم حالا تن ماهی با برنج دمی نمیدونی چیکارا کردیم هر دومون واسه اولین بار بود داشتیم به گاز نزدیک نیشدیم اولش که یک ساعت طول کشید گازو روشن کردیم بعدش من همه موادی که مامانم گفته بودو ریختم تو قابلمه ابم ریختم با شعله خیلی زیاد گذاشتم بپزه بعد دیدیم داره میسوزه گفتیم زیرش شعله پخش کن بزاریم دوستم شعله پخش کنو برعکس گذاشته بود یهو دیدیم از زیرش داره اتیش بلند میشه دوستمم ترسید یه ظرف پر اب خالی کرد روش دیگه سرتونو درنیارم اون روز کل اشپزخونه منفجر شده بود گازش دیگه قابل استفاده نبود یه عالمه وسیله هم مثل شعله پخش کنو دستگیره و.. داغون کردیم 🤦‍♀️😂😂😂




#سوتی و #تجربه هاتونو بفرستید😍


💞هــمسرانہ💞

@Hamsarune

اصفهونیه 6 تا باجناقش اومدن افطاری 

زنش چای ریخت و به شوهرش


گفت،قندمون تمام شده شکر هم نداریم،


شوهر گفت درستش میکنم،



وقتی چای آورد ،گفت.برادرا،داخل یکی از اینها شکر نریختم


سهم هرکی شد همه با زن وبچه فردا، افطاری منزلشیم،


همه خوردن وهیچ نگفتن،


تازه یکیشون گفت، چقدر شیرین شون  کردی😂😂😂

 «فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ»
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792