تلفن خونه به صدا در میاد گوشی رو برمیدارم
زن داداشم که عین خواهرم دوسش دارم حالمو میپرسه و دلیل تاخیر همسرم رو پیگیری میکنه
توضیحات لازم رو بهش میدم ولی یه حسی بهم میگه کار دیگه ای داشته
نه اون حرفی میزنه و نه من سوالی میپرسم
گوشی رو قطع میکنم و میرم بقیه ی کارهامو انجام بدم دوباره تلفن به صدا در میاد
بازم زنداداش پشت خطه
ایندفعه درمورد مامانش و عروسشون که یک ماه بعد از من عروسی کرده و نزدیک زایمانشه حرف میزنه
یاد خواهرش میفتم که اونم دو ماه بعد از من عروسی کرد و ماه پیش بهم گفت اقدام کرده و
قرار شد وقتی باردار شدیم زود بهم خبر بدیم ...
بار اخر که بهم اسمس زد گفت 20 روز پریودش عقب افتاده ولی ازمایشش منفی بود ...
از زنداداشم سراغ خواهرش رو میگیرم
یه سکوتی بین ما حاکم میشه و بعد مقدمه چینی ها شروع میشه
زنداداشم نگران دل منه
نگران اینکه اگه حرفی بزنه شاید گریه م بگیره
میگه اولش نمیخواستم بهت بگم ولی بعدش نتونستم ...
خواهرم امروز دوباره ازمایش داده و بارداره
خوشحالم از اینکه انتظار نکشید و خیلی زود نتیجه گرفت
ولی گرمی اشکهامو رو گونه هام حس میکنم ...
سعی میکنم صدام نلرزه ولی بغض لعنتی مجال نمیده ...
تبریک میگم و سعی میکنم تلفن رو قطع کنم ولی دیگه دیر شده ...
زنداداشم متوجه اشکهای من شده و مدام پشت تلفن دلداریم میده ...
استرس کل وجودمو میگیره میترسم از اینکه فکر کنه حسادت کردم ولی نه بقرآن ...
فقط حسرت خوردم ...
مگه من چه گناهی کردم که لایق مامان شدن نیستم ...
میخوام توضیح بدم که واسه چی بغض کردم ...
زنداداشم جواهره ...
میگه حالتو میفهمم ...
من خوب میشناسمت ...
من میدونم تو حسود نیستی و ...
تلفن رو قطع میکنم یه حالتی بهم دست داده میخوام بیشتر و بیشتر گریه کنم ...
تو این شرایط یه همدم دارم و اون کسی نیست جز همسرم
بهش زنگ میزنم
گوشی رو که برمیداره میگه سلاااااااااااااام عزیزم
ولی صدام نگرانش میکنه
ازم دلیل ناراحتیم رو میپرسه ولی باز میترسم فکر کنه حسودم
بهش توضیح میدم و مثل همیشه با حرفا و صدای مهربونش ارومم میکنه و میگه ما بزودی بچه دار میشیم
تلفن رو قطع میکنم و با خواهر عروسمون تماس میگیرم وقتی حالش رو میپرسم میگه شوکه شدم
واسه منم دعا میکنه و از خدا برام نی نی میخواد ...
گوشی رو قطع میکنم و بازم تنها میشم
میشینم رو کاناپه
اینکه کارم به جایی رسیده که اطرافیانم میخوان بارداری دیگران رو ازم مخفی کنند دلم رو میشکنه
دست خودم نیست و زار زار گریه میکنم ...
باز تلفن به صدا در میاد این دفعه مامانم پشت خطه
بدون توجه به تلفن میرم حموم و زیر دوش یه دل سیر گریه میکنم
شب تا صبح خوابم نبرد ...
من حسووووود نیستم فقط حسرت داشتن نی نی اشکمو در میاره ...
خدا جونم نگاهتو ازم نگیر منتظر معجزت ام ...
نگران فردا نباش خــدا از قبل آنجاست ...
خدای مهربونم نذار هیچ زنی تو حسرت مادر شدن بمونه ...
برای هر چیزی زمانی تعیین شده و ما نمیتونیم تغییری توی زمان بندی خدا ایجاد کنیم و بهتر که نمیتونیم چون فقط خودش از همه چی اگاهه و خیر و صلاحمون رو میدونه امیدوارم صبورتر بشید چون لازمه ی مادر شدن صبر بیش از اندازه ست
نگار جان با حرفات موافقم گلم سوال های اطرافیان هم واقعا عذابم میده خونواده ی شوهرم نمیدونن ما نی نی میخواهیم ولی مادرشوهرم با زبان بی زبانی نوه میخواد همیشه میگه انقدر دلم میخواد زودی نوه دار شم یه بار پریود بودم بدجوری درد داشتم واسم کاچی درست کرده بود میگفت گرمیه بخور خوب میشی بعد گفت میدونی چرا درد داری ؟ گفتم چرا ؟ گفت رحمت داره باهات سر بچه دعوا میکنه منم گفتم زوده هنوز ولی ته دلم میگفتم خبر نداری دل خودم خونه
نگران فردا نباش خــدا از قبل آنجاست ...
خدای مهربونم نذار هیچ زنی تو حسرت مادر شدن بمونه ...
سلام عزیزم من هم مثل شما پلی کیستیکم و 4 ماهه که واسه بارداری اقدام کردم شرایطم از شما حادتره چرا که همسرم واقعا اسپرمش ضعیفه و دکترا فقط میکرو رو پیشنهاد دادم ولی باز امیدم به خداست 3 ماهه باشگاه میرم این ماه در کمال تعجب کیت تخمکگذاریم مثبت شد
اینجا می تونید سوالات پزشکی خودتون در هر زمینه ای رو در اسرع وقت دریافت کنید http://www.madarclub.com/fa/apply/asali64
ضمناً با ثبت نام تو این سایت می تونید از جایزه های نفیسی که هر ماهه بین اعضا تقسیم می کنند بهره مند بشین!!!
پیشنهاد میدم حتما ورزش کنید حتی اگه لاغر هم هستین .... خیلی موثره
اینجا می تونید سوالات پزشکی خودتون در هر زمینه ای رو در اسرع وقت دریافت کنید http://www.madarclub.com/fa/apply/asali64
ضمناً با ثبت نام تو این سایت می تونید از جایزه های نفیسی که هر ماهه بین اعضا تقسیم می کنند بهره مند بشین!!!
ساراجون..اخه وقتی بعددوماه بهم گفتن یه دفعه برادرشوهرم گف زورت نگیره یوقتااا.یه خنده بدی هم کرد.چن روزقبل هم دیدمشون تومغازه دوستم بودن برادرشوهرم گف به کوری چشم بعضیاااا میخوام زنموببرم شهرستان زایمان کنه..خیلی خاله زنکه..ازدستشون دلم گرفته
این زندگی حس خوشبختی رو از اون روز اول بدهکار ماست