تو پینترست تصادفی داشتم میگشتم که خود پسر یه هو این عکس و دید
و یه لنگه پا گفت اینو برام درست کن
یه خورده به پسرم نگاه کردم یه خورده به این ماکت یه خورده به خودمو گفتم اوکی برات درستش میکنم خوشبختانه طرحهای پلن بازش توی نت بود گرفتم گفتم کاری نداره پیرینت میگرمو میچسبونمو خلاص
و اینجا بود که ماجرا شد که عشق آسان نمود اول افتادمشکلها
رفتم ۱۵۰ تومنی مقوا خریدمو گفتم مقوا چقدر گرون شده و رفتم برا پیرینت گفتن خانوم ابعاد نامتعارف پیرینت خدا تومن گفتم شتر سولری دولا دولا نمیشه عیب نداره بگیر
پیرینت که گرفتم دیدم عیب داده بیداد اینا کاملا قرینه نیستن در اصل یطرف برا داخل ماشین و اون هز خدابیخبری که تو نت این پلنو گذاشته ناقص گذاشته و مجبور شدن یه طرفو دوباره پیرینت رنگی بگیرم
کلی هم چسب خریدمو دیدم مقوا ممکن استحکام کافی ندلشته باشه حالت که اینقدر خرج کردم بزار کارتن بخرم .کارتنو بردم خونه و تیزبر افتادم به جونش دیدم ای داد بیداد اینکه ریش ریش شد جهت کارتن باید برعکس چیزی بود که من داشتم برش میزدم و اینم شد بهای تجربه ای بسوزه پدر کمالگرای
رفتم یه کارتن دیگه بخرم یارو فروشنده گفت تو که اینقدر حساسی بده لیزر برات ببره تمیزو مجلسی و من رفتم به سمت لیزرکار
لیزر کار گفت تو که داری خرج میکنی بدون لمینت و سلفون استحکام نداره چسب کاغذ از روش بلند میشه و من هم تا ته ماجرا رفتم و یه ماکت مقوایی برام یک میلیون پاتصد هزار تومن آب خورد نگم براتون که مامان بابام و شوهر چطور نگام میکرد
ولی بگم از پسرم که چقدر با این بازی کرد چقدر خوشحال بود چقدر من بدلش دوباره عزیز و قهرمان شده بودم عالی بود عالیییی واقعا به خوشحالی پسرم می ارزید و روزهای طولانی بود که باهاش بازی نیکرد تا آخر بچه فامیل که ۱۰۰ کیلو وزن داشت دخلشو آورد
نگم که بچه ام چقدر گریه کردو هلاک شد از اشک و من که قول دادم دوباره برات میسازم
بهترشو میسازم
ولی کو پول
خیلی گرون تموم میشد از هر اسباب بازی برندی گرونتر
مادر پدرهای دیگه که مثل من بودن اونا جطور از پس این کاردستیها برمیومدن هزینه وقت مغز برای من همش محدودیت بود
چقدرعکسهای خانواده های جهان اولی با این ماکتها شاد و پر انرژی بود چطور میشد این سبک از شادی ها هم به خانواده های ایرونی وارد میشد
چطور میشد مامان باباهای پر مشغله گرفتار و بی حوصله میتونستن از این مدل تعاملات داشته باشن با فرزندشون
تنها راهش تولید بود تولید با تیراژ بالا تا هزینه ها سر شکن بشه نمیدونستم چند نفر با من هم عقیده بودن ولی میدونستم رنگ خوشحالی کودکانه یه رنگه و مثله ما بزرگسالها رنگ و بارنگ نیست
دلو زدم به دریا و گفتم اینو تولید میکنم