سلام عزيزاي دلم
قصد دارم از اين به بعد تو اينجا ، نوشته هاي كوتاهي به همراه عكس از تجربيات و حس و حال خودم تو جزيره به اشتراك بزارم و البته دوستاني كه تو اينستام هستن، براشون تكراري خواهد بود🙏🏻ممنونم كه ميخونيد❤️
فرودين ١٤٠١

دو سه شب پيش دختركم رو براي بازي به ساحلي برده بودم كه هميشه پر از مسافر هست
خيلي زود دوستاني پيدا كرد و مشغول بازي شد.
براي خودم گوشه اي دنج پيدا كردم و روي شن هاي خنك ساحل نشستم و همينطور كه يك چشمم به دخترك بود، زل زده بودم به مردمي كه انگار يكي از شادترين شب هاي زندگيشون رو ميگذروندن
پسرهاي سبزه رويي كه دنبال مسافر براي قايق هاي پر سر و صداشون بودن اما همه ي حواسشون پي دختر هاي هفت رنگ تو ساحل بود كه با خنده هاي پت و پهن، سلفي ميگرفتن
مردهايي كه با پاچه هاي بالا زده ي شلوار ، بچه هاي كوچيكشون رو تو اب دريا بازي مي دادن
و زن هاي خوشحالي كه بساط چاي و خوراكيشون به راه بود و تنها نگرانيشون انگار لباس خيس بچه هاشون بود…