من شوهرم شغلش ازاد هست و کار خودش ب زور کفاف زندگیمون میده واسه همین گاهی مسافرکشی هم میکنه.. دیروز هم مسافر برده بود ی شهری ک حدود چهار ساعت باهامون فاصله داشت.. گفت صبح میرم عصر برمیگردم. من راضی نبودم بره چون مسافراش رفیقاش بودن و میدونستم میره اونجا دیر میاد. هرچی گفتم نرو فایده نداشت. منو گذاشت خونه بابام و صبح رفت و از عصر هرچی زنگ میزدم هی میگفت الان میام میام میام.... و من میخاستم برم خونه واسه سحری بیدار شم تا ساعت دو شب خونه بابام با بچه منتظر موندم بیاد. بقیش پایین میگم ک حوصلتون بکشه
بگو
این وسط هی مامانم میگفت این شوهرت ادم نیس به فکر زن و بچش نیست بی مسوولیته بی خیاله عیاشه یه ذره ادمش کن جلوشو بگیر تو چه زنی هستی چرا بلد نیستی حرف بزنی چرا شوهرتو رو میدی چرا فلان میکنی بهمان میکنی.... یعنی من خودم سر بدقولی شوهرم اعصابم داغون بود مامانمم کاری باهام کرد نزدیک بود سکته کنم بغض گلومو گرفته بود میخاستم منفجر شم گوشی برداستم پیام دادم شوهرم هرچی از دهنم درومد گفتم از دیشبم باهاش حرف نزدم
یعنی کارم درست بوده یا بد. چه خاکی تو سرم بریزم الان چنان عصبیم دلم نمیخاد تو رو شوهرم نگا کنم... مامانمم ایا کار خوبی کرد به نظرتون؟
واقعا شوهرمو چجور ادمش کنم
عزیزم این چ کاریه خب اون میتونه بمونه خونه بخوابه نره اون بخاطر شما میره شما هم بدترش کردید
مقصر شمایبد چون واقعا ایشون کاری نکرده میتونستید با یه حرف زدن حلش کنید
ببین مادرت کارش درست نیست ولی باید بهش حق بدی نگرانه
مامان منم این مدلیه
چرا وقتی همسرتون میره ماموریت یا مسافرت، میرید خونه مادرتون؟
من خودم چون میدونم مامانم هزار مدل سرکوفت بهم میزنه هی بهش دروغ میگم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
