عذاب وجدان دارمممم

عصر از بیرون که برگشتیم خونمون تو حیاط یه پرستو افتاده بود

بعد بابام گفت برش داره بندازش بالا تا بتونه پرواز کنه بره خونشون چون پرستو ها اگه بخورن زمین دیگه نمیتونن خودشون برن

بعد من برش داشتم انداختمش بالا یکم بال زد دوباره افتاد، قشنگ میتونستم بگیرمش ولی ترسیدم 🥲

بعد یه جوری پخش شده بود کف حیاط تکون هم نمی‌خورد منم بالاشو جم کردم دیدم نفس میکشه خون نریخته بود ازش واسه همین فک کردم هیچیش نشده 

بعد یه جعبه آوردم بزارمش توش دیدم بالاش و سرش خونیههههه🥺

من کاریش نکرده بودمم کلی هم بهش گفتم ببخشید 

بعد با دستمال یکم خوناشو تمیز کردم، هیشکی بهش دست نمیزدد اصلا منم اونقدر شجاع نیستم که بخام بالشو ببندم فقط  سعی کردم خوناشو پاک کنم که پاک نمیشد همش، انگار خشک شده بودن

بعد گذاشتمش تو جعبه براش آب هم گذاشتم ولی نخورد

یکم بعدش دیدم نفس نمیکشه و مرده من چیکار کنممم😣

من فقط پرتش کردم بالا که بره خونشون نمیخواستم بمیرهههههههه

اگه من به کشتنش دادم، اون منو بخشیده؟