2777
2789
عنوان

ی مشاعـره مون نشـه

| مشاهده متن کامل بحث + 792 بازدید | 130 پست
من عاشق شعرم ی زمانی می‌نوشتم ولی حالا اونقدر غرق روزمرگی شدم که فراموش شد اون ذوق و شوقم

عاشقشم

هر رهگذری محرم اسرار نگردد. صحرای نمکزار چمنزار نگردد. هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست.‌ هر بی سر و پا یار وفادار نگردد.!

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ زبهر هیچ بر هیچ خ

چای من لبریز و لب دوز است و لب سوز است، آآآی!

می خوری با من تو چای؟

گرچه کامم تلخ و چایم تلخ و روزگارم نیز تلخ

باز باران بی ترانه بی بهانه ✨

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

تو را من چشم در راهمشباهنگامکه می‌گیرند در شاخ تَلاجَن سایه ها رنگ سیاهیوزان دل خستگانت راست اندوهی ...

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک 


جند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

هر رهگذری محرم اسرار نگردد. صحرای نمکزار چمنزار نگردد. هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست.‌ هر بی سر و پا یار وفادار نگردد.!

مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت ، اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید

در کوی نیک نامی مارا گذر ندادند 

گر تو نمی پسندی تبدیل کن قضا را 

هر رهگذری محرم اسرار نگردد. صحرای نمکزار چمنزار نگردد. هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست.‌ هر بی سر و پا یار وفادار نگردد.!

چای من لبریز و لب دوز است و لب سوز است، آآآی!می خوری با من تو چای؟گرچه کامم تلخ و چایم تلخ و روزگارم ...

خواب نوشین بامداد رحیل 


باز دارد پیاده را ز سبیل

هر رهگذری محرم اسرار نگردد. صحرای نمکزار چمنزار نگردد. هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست.‌ هر بی سر و پا یار وفادار نگردد.!

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابرکان چهره ی مشعشع تابانم آرزوست

تا یار که را خواهد و‌میلش بچه که باشد

هر رهگذری محرم اسرار نگردد. صحرای نمکزار چمنزار نگردد. هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست.‌ هر بی سر و پا یار وفادار نگردد.!

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابرکان چهره ی مشعشع تابانم آرزوست

تا تو نگاه می‌کنی کار من آه کردنست 

ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است 

هر رهگذری محرم اسرار نگردد. صحرای نمکزار چمنزار نگردد. هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست.‌ هر بی سر و پا یار وفادار نگردد.!

لبت نه گویدو پیداست می گوید دلت آری و این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری

یکی یار و یکی هجران پسندد

یکی درد و یکی درمان پسندد

هر رهگذری محرم اسرار نگردد. صحرای نمکزار چمنزار نگردد. هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست.‌ هر بی سر و پا یار وفادار نگردد.!

یکی یار و یکی هجران پسنددیکی درد و یکی درمان پسندد

در اولین دیدار هم بوی جنون آمد ز تو 

وقتی نشستی اندکی نزدیک تر، دیوانه جان!

خاطرات کهنه را آخر شبی خواهم نوشت /دخترم باید بداند مادرش دیوانه بود...
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792