h98ـarash مدیر عضویت: 1404/07/01 تعداد پست: 1792 عنوان ی مشاعـره مون نشـه | مشاهده متن کامل بحث + 792 بازدید | 130 پست علاقـس دیگـه ! کاریشمـ نمیشه کرد .!دونفـری مشاعره داشته باشیمـ .بعد از شروع یارگیری کنید.!ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد هر رهگذری محرم اسرار نگردد. صحرای نمکزار چمنزار نگردد. هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست. هر بی سر و پا یار وفادار نگردد.! دیروز | 18:39 1 نفر لایک کرده اند ... گزارش تاپیک نامناسب
h98ـarash مدیر استارتر عضویت: 1404/07/01 تعداد پست: 1792 من عاشق شعرم ی زمانی مینوشتم ولی حالا اونقدر غرق روزمرگی شدم که فراموش شد اون ذوق و شوقم عاشقشم هر رهگذری محرم اسرار نگردد. صحرای نمکزار چمنزار نگردد. هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست. هر بی سر و پا یار وفادار نگردد.!
sadafiiiiiirt عضویت: 1403/06/20 تعداد پست: 933 دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ زبهر هیچ بر هیچ خ چای من لبریز و لب دوز است و لب سوز است، آآآی!می خوری با من تو چای؟گرچه کامم تلخ و چایم تلخ و روزگارم نیز تلخ باز باران بی ترانه بی بهانه ✨
h98ـarash مدیر استارتر عضویت: 1404/07/01 تعداد پست: 1792 تو را من چشم در راهمشباهنگامکه میگیرند در شاخ تَلاجَن سایه ها رنگ سیاهیوزان دل خستگانت راست اندوهی ... مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک جند روزی قفسی ساخته اند از بدنم هر رهگذری محرم اسرار نگردد. صحرای نمکزار چمنزار نگردد. هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست. هر بی سر و پا یار وفادار نگردد.!
sadafiiiiiirt عضویت: 1403/06/20 تعداد پست: 933 مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک جند روزی قفسی ساخته اند از بدنم مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت ، اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید باز باران بی ترانه بی بهانه ✨
h98ـarash مدیر استارتر عضویت: 1404/07/01 تعداد پست: 1792 مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت ، اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید در کوی نیک نامی مارا گذر ندادند گر تو نمی پسندی تبدیل کن قضا را هر رهگذری محرم اسرار نگردد. صحرای نمکزار چمنزار نگردد. هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست. هر بی سر و پا یار وفادار نگردد.!
sadafiiiiiirt عضویت: 1403/06/20 تعداد پست: 933 در کوی نیک نامی مارا گذر ندادند گر تو نمی پسندی تبدیل کن قضا را عالی 👏🏻 باز باران بی ترانه بی بهانه ✨
ariana_m عضویت: 1402/01/02 تعداد پست: 5049 در کوی نیک نامی مارا گذر ندادند گر تو نمی پسندی تبدیل کن قضا را ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابرکان چهره ی مشعشع تابانم آرزوست Intj-
h98ـarash مدیر استارتر عضویت: 1404/07/01 تعداد پست: 1792 چای من لبریز و لب دوز است و لب سوز است، آآآی!می خوری با من تو چای؟گرچه کامم تلخ و چایم تلخ و روزگارم ... خواب نوشین بامداد رحیل باز دارد پیاده را ز سبیل هر رهگذری محرم اسرار نگردد. صحرای نمکزار چمنزار نگردد. هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست. هر بی سر و پا یار وفادار نگردد.!
مهدخت_فریبای_پریوش_۳ عضویت: 1401/10/24 تعداد پست: 2960 لبت نه گویدو پیداست می گوید دلت آری و این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری خاطرات کهنه را آخر شبی خواهم نوشت /دخترم باید بداند مادرش دیوانه بود...
h98ـarash مدیر استارتر عضویت: 1404/07/01 تعداد پست: 1792 ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابرکان چهره ی مشعشع تابانم آرزوست تا یار که را خواهد ومیلش بچه که باشد هر رهگذری محرم اسرار نگردد. صحرای نمکزار چمنزار نگردد. هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست. هر بی سر و پا یار وفادار نگردد.!
h98ـarash مدیر استارتر عضویت: 1404/07/01 تعداد پست: 1792 ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابرکان چهره ی مشعشع تابانم آرزوست تا تو نگاه میکنی کار من آه کردنست ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است هر رهگذری محرم اسرار نگردد. صحرای نمکزار چمنزار نگردد. هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست. هر بی سر و پا یار وفادار نگردد.!
sadafiiiiiirt عضویت: 1403/06/20 تعداد پست: 933 خواب نوشین بامداد رحیل باز دارد پیاده را ز سبیل لب تو میوه ممنوعه ولی لب هایم هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد باز باران بی ترانه بی بهانه ✨
ariana_m عضویت: 1402/01/02 تعداد پست: 5049 تا یار که را خواهد ومیلش بچه که باشد دامن مکش به ناز که هجران کشیدهامنازم بکش که ناز رقیبان کشیدهام Intj-
h98ـarash مدیر استارتر عضویت: 1404/07/01 تعداد پست: 1792 لبت نه گویدو پیداست می گوید دلت آری و این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری یکی یار و یکی هجران پسنددیکی درد و یکی درمان پسندد هر رهگذری محرم اسرار نگردد. صحرای نمکزار چمنزار نگردد. هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست. هر بی سر و پا یار وفادار نگردد.!
مهدخت_فریبای_پریوش_۳ عضویت: 1401/10/24 تعداد پست: 2960 یکی یار و یکی هجران پسنددیکی درد و یکی درمان پسندد در اولین دیدار هم بوی جنون آمد ز تو وقتی نشستی اندکی نزدیک تر، دیوانه جان! خاطرات کهنه را آخر شبی خواهم نوشت /دخترم باید بداند مادرش دیوانه بود...