و خلاصه بعد ۲ سال مجازی چت کردن یه بار ازم خواست باهاش برم کافه منو از نزدیک ببینه قبل رفتنم( آخه اون فارغ التحصیل شده بود و برگشته بود شهر خودمون ولی من هنوز از درسم خیلی مونده بود و باید برمیگشتم دانشگاه)
خلاصه من دو دل شده بودم برم یا نرم از یه طرف انقدر تو این مدت با کمک های کوچیک و بزرگش در مورد دانشگاه شرمندم کرده بود که نمیتونستم خیلی راحت بگم نه،
از یه طرفم میترسیدم اگه برم پیش خودش برداشت دیگه ای کنه و رابطه ی صرفا معمولیمون شکل دیگه ای به خودش بگیره که من اصلا نمیخواستم اینطور بشه