سلام بچها
من نامزدم نمیخواست بره قشم اما خواهرش میخواست بره
من خودم یکشنبه ی آزمون داشتم بعد وقتم نداشتم
حالا نامزدم میخواد بره این ظهر زنگ زدن برا من ک توهم بیا بریم من ب خواهر نامزدم گفتم نمیام قبلش ب نامزدمم(عقدیم) گفتم توهم بدون من جایی نرو حالا خواهرش اصرااار نامزد منم خواهرش دیگه قبول کرده
الان داداشم سر سفره میگه هرجا ک ما میخوایم بریم خوب دنبالمون میای پاشو برو با نامزدت من پاشدم صدامو بلند کردم ک تو ن خرج منو میدی ن تو خونه تو هستم بابامم گفت ساکت منم رو کردم لهش گفتم هرچی اتفاق میوفته تقصیر تو هس گفت من؟گفتم اره تو بلند بلند میگفتم گریه میکردم
الانم داداشم رفته رو منبر
بخدا بچها بریدم امروز برای اولین بار ب خودکشی فکر کردم
الهی من بمیرم خسته شدم دیگه
الانم داداشم داره ب بابام میگه همش تقصیر تو هس
ک چیزی بهش )یعنی من) نمیگی
حالم ازش ب هم میخوره هم از داداشم از خواهر نامزدم نکبتا