به دروغاش به هرز پریدناش به دوست دارمای الکیش و چرت و پرتاش فکر میکنم حالم بد میشه.یعنی انقدر بدیاش میاد تو ذهنم و حالمو بد میکنه که حد نداره.نمیدونم چیکار کنم پر حس نفرت و ناراحتیم.هی خودمو توجیه میکنم سر خودمو مشغول میکنم که ناراحت نباشم ولی دوباره یه رفتار زشتش یادم میاد قلبم درد میگیره...چقد خر بودم میخواستم به هر نحوی ادامه بدم.چقد خر بودم هر کثافت کاریشو توجیه میکردم.چرا من باید گیر همچین ادمی میفتادم؟؟چیکار کنم از این حس نفرت رها شم؟؟
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
طبیعیه منم مثل تو بودم، سعی کن ی مدت به خودت استراحت بدی و فقط خوش بگذرونی ،اروم اروم یادت میره همه ...
میدونی حالم از خودم بیشتر بهم میخوره.من خیلی کاراشو پیش خودم ماسمالی میکردم الان میگم چرا همون اول پرتش نکردم از زندگیم بیرون تا انقددرررر عذاب نکشم.مرتیکه هرزه😑😑😑براشم عادی بود هرز پریدن حق به جانبببب بود همیشه بهش میگفتی میگفت اه توام فقط بلدی اعصاب خورد کنیو ضد حال بزنی من تو اون شرایط باید اونکارو میکردم.اشغال هرزه
اخ اره مال منم همین بود جلو من با چشمای زشتش همه دخترا حتی دختر خاله ی منو نگاه میکرد بعد ک بهش میگف ...
این تا مدتها اون اوایل رابطمون با دوس دختر قبلیش میرفت بیرون.بهش که میگفتم میگفت خیلی بهم وابسته شده دلم نمیاد دلشو بشکونم نامردیه دلشو بشکونم.یعنی دل من تیکه تیکه شه مهم نیست.انقدرم دروغ گو بود یعنی هر چی به صلاحش بودو میگفت من خودم با کلی پلیس بازی فهمیدم چه هرزه ایه.