شوهرم خیلی بی احساسه اصلا بعد ازدواجمون یه بار نگفته دوست دارم .یا یه محبت حتی الکی کنه .
هر چی بگم برام میخره ها .ولی نمیدونم چرا اصلا تو حس حال محبت به خانومش نیست .حتی زیاد نمیتونم باهاش حرف بزنم.سریع میگه بسه .یا میگه الان صحبت نکن کار دارم .تا ۲ که سر کاره .وقتیم میاد همش تو گوشیه بعدشم میخوره باز بیدار میشه .تازه چند هفته ای هم هست هی بهونه میکنه میگه رو تخت کمرم درد میگیره نمیتونم بخوابم .پا میشه میره تو سالن .
میگم من میترسم ولی بازم کار خودشو میکنه .نگرانم.
تو عقد خیلی وابستم بود هر روز حتی وقتی سرکار بود زنگ میزد بهم میگفت دلم برات تنگ شده .هر روز مجبور بودم عکس جدید براش بفرسم میگفت دلتنگم. یک سالم خوابگاه بودم میگن دوری و دوستی خیلی دوره خوبی بود. ولی الان نمیدونم چش شده .نمیدونم چکار کنم .اینم بگم اختلاف سنمون بالاست .راهنمایی کنین لطفاا