سلام بچه ها من برادرم ۷ساله جداشده بعد ۲۰سال زندگی مشترک و اومده با مادرم زندگی میکنه منم ۳ساله ازدواج کردم اون زمان که مجرد بودم خیلی تحملش برام سخت بود کلا آزمون نو یه جوب نمیرفت با اینکه ۵۰سال سنشه هم مشروب میخوره هم کلا اهل حرف زدن و شوخیهاییه که مناسب نیست من گاهی جلو شوهرم خجالت میکشم حالا برعکس یه برادر دیگه دارم ازش کوچیکتره و کاملا متفاوته مودب اهل نماز و پاک و سربراه خوب این تا اینجاش
من مشکلم اینه بعد بچه دار شدنم هروقت میرم خونه مادرم بهم تیکه میندازه کی میری وسیله همه چی هست ببر خونت(یجوری میگه انگار شوهرم هیچی نمیخوره و کل خرج زندگیمو مامانم میده درحالیکع مامانم یچیزایی مثل سبزی خورشتی و هرچیزی که باغش میاره بهم میده و اصلا از جیب این آقا چیزی تو خونم نمیاد که منت میزاره )این یه مشکلمه
مشکل دیگم هی تیکه انداختنش که کی بیام کی برم هی به بچم گیر میده شیطونی نکن به این دست نزن به اون دست نزن تو اتاقم نخواب حتی یبار گقت تلویزیون روشن نکنین خراب میشه چون خودش خریده 😄😄😄
من هر دفعه میرم با حرص و جوش برمیگردم شوهرم دیگه فهمیده ولی چیزی به روم نمیاره عابر نوشته برام میخوام برم رک باهاش دعوا کنم ولی میگم بزرگتره باهاش دهن به دهن نزارم چیکار کنم من گاهی دوست دارم برم خونه مادرم چند روز بمونم وی نمیتونم برم از دست اینکارا پشیمون میشم از رفتنم
مادرمم حریفش نمیشه گفتیم بازنشسته شه میره جدا میشه ولی همچنان اونجاست برادرم معلمه و درآمد داره ولی اصلا به روی خودش نمیاره
الان عید میخوام برم اونجا ولی اعصابم نمیکشه از یکطرف دوس دارم چندروز بمونم خواهرام از راه دور میان ببینمشون ولی این باشه میدونم دیگه طاقت نمیارم
شما جای من بودین چیکار میکزدین