سلام بچه ها موضوع از این قراره که من عقد اولم همسرم مشکل داشت مشروب میخورد و رفیق باز بود و عذر میخوام حس جنسی نداشت یه سال بعد جدایی تقریبا ۱هفته پیش عقد کردم شوهرم محل کار عاشقم شد و بعد ۵ماه آشنایی و بیرون رفتن با هم عقد کردیم الان احساس میکنم دوباره به مشکل خوردم با نظراتتون کمکم کنین
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
آره تا ابراز علاقه کرد شرایطم رو بهش گفتم بعدش گفت نمیتونه با این شرایط کنار بیاد و ارتباط قطع شد چند ماه بعدش از تصمیمش منصرف شد چون روش نمیشد و خجالت میکشید از مامانش خواست که دوباره مطرح کنه و بهم گفت چند روز بعدش همش خودش رو سرزنش میکرده که چرا دلایل جداییم رو نپرسیده
چندسالته اسی ببین شاید همسرت خجالت میکشه از اینکه تو عقد ازت رابطه بخواد
من ۳۱سالمه نه من که نمیگم رابطه داشته باشیم یه بغل میکرد یا میبوسید خیالم راحت میشد الان همش فکر میکنم مشکل داره نمیدونم شاید خجالت میکشه مثلا دو شب پیش من و نامزدم ساعت۱۰شب رفتیم خونه ببینیم تو خونه با اینکه ۱ساعت تنها بودیم هیچی ازش ندیدم واقعا نگران شدم
شاید موقعیت مناسبی پیش نیومده حتی با اینکه تنها بودین ادم باید موقعیتشو پیدا کنه نمیشه هرجا که گیر اورد یه حرکتی بزنه که
عمر:زندگی اون لحظاتی نیست که نفس میکشیم دفنه! زندگی لحظاتیه که نفسمون بند میاد!/عمر:چرا نمیری؟ دفنه: چون نمیتونم! تو چرا نمیگی برو؟ عمر: چون نمیتونم! /دفنه: متوجه هستین؟زندگی پراز جداییه! بارها تصمیم میگیرین ... به جایی میرسین ... میگین خیلی خب راهه من اینه ... بعدش باز راه ها تقسیم میشه ... بارها و بارها و بارها مجبور میشین تصمیم بگیرین ... در آخر همه این تصمیمات از ما ... مامیسازه! بازم گاهی برمیگردم و با تعجب به انتخابهای خودم نگاه میکنم ... گاهی منه اون موقع منه الان رو متعجب میکنه ولی خب زندگی با انتظار از ما برای گرفتنه تصمیماته تازه ادامه داره ... هرچی باشه مجبوریم راه بریم و نباید فراموش کرد که این راه هارو یه بار میریم و تمرین و شانس دومی نداره ... هرگز نمیدونیم که پشت در چه سورپرایزها و چه معجزه هایی منتظر ماست / این داستان ادامه داره ...