با سلام
من قبلا این تایپیک و گذاشته بودم الان دوباره با جزئیات میگم تو رو خدا اگ میتونین راهنماییم کنید شرایط خیلی سختی واسم
من حدودا نه سال ازدواج کردم خانواده ی شوهرم از اول راضی به ازدواج ما نبودن و فقط بخاطر اصرار شوهرم پا پیش گذاشتن اون دورانم اصلا بهم احترام نمیگذاشتن نه زنگی نه پیامی اصلا هیچی انگار زوری بودم من واسه هر مناسبتی اصلا واسم کادو نمی اوردن یا اگ میوردن نصف و نیم انگار فقط بخاطر اینکه بگن ما وظیفمون و انجام دادیم بعدشم ک وارد خانواده اشون شدم یک سال پیش خودشون زندگی کردم و ناخواسته ۳ ماه بعد از ازدواجم باردار شدم شوهرم سرباز بود و تقریبا اخراش بود پدرشوهرم زمین کشاورزی داشت ولی هر چی اصرار کرد بهش زمین ندادن که بکاره و ما چندین بار سر این موضوع دعوا کردیم که پدرشوهرم تو صورت من بهم میگفت من دوس دارم به اون یکی پسرم بدم ولی به این نمیدم بگذریم که چقد تحقیرم کردن بعدم که فهمیدن بچم دختر گفتن چرا باردار شده ما دختر نمیخاییم چون برادر شوهرم یک دختر داشت و اونجام چقد حرصم دادن من و شوهرم دعوا داشتیم ولی اونا از اینکه ما دعوا داشتیم فقط خوشحالیشون و نشون میدادن دریغ از همدردی هر جوری بود این چند سال گذشت و شوهرم سردفتر اسناد رسمی شد بعدش پدرشوهرم گفت حتما حتما باید برادر شوهرم بیاد اونجا کار کنه خرج برادر شوهرمو و خودش میداد و اون موقع ک ما محتاجشون بودیم همین برادر شوهرم نذاشت به ما زمین بدن من رفتم قهر خونه ی پدرم و گفتم یا جای اون اونجاست یا جای من بعدشم دعوای بدی شد و من الان باهاشون قطع رابطه ام که همون موقع ام خیلی بهم توهین کردن و حرف های بدی پشت سرم زدن الان نزدیک عید شده من با همشون قطع رابطه کردم نمیدونم واسه عید من پا پیش بذارم و برم خونشون یا نه به همین روال ادامه بدم اینم بگم بعد قطع رابطه با اونا یک بارم دعوامون نشده با شوهرم الان بخاطر حرف مردم و اینکه شوهرمم اصرار داره ک من باهاشون اشتی کنم نمیدونم کار درست چیه تو رو خدا اگه ممکن راهنماییم کنید چون کسی نیست راهنمایی ام کنه
