اونا میگن تو چرا کلا دعوا کردی چن بار به همشون گفتم .گفتم من نمیخام بیاد تو دفتر شوهرم کار که ولی عمدا این کار و کردن که کار و به جایی برسونن که من با شوهرم دعوای بدی کردم بعدشم گفتن بخاطر اون که نبود خودشون مشکل داشتن با هم دیگه نمیسازن باید جدا بشن
منم دل خوشی ندارم به شوهرمم بارها گفتم فقط بخاطر توعه ک رفت و آمد میکنم با خانواده ت
اینجوری یه منتی هم سر شوهرت گذاشتی ک با همه بدیایی ک خانوادش کردن باز بخاطر احترام شوهرت میری
دقیقا عزیزم بیمارن کلا با همه قطع رابطه ان فقط مادرشوهرم خونواده ی خودش حق دارن بیان بقیه اصلا این حق و ندارن اصلا اینقد جایی مهمونی نرفتن اجتماعی نیستن نمیدونن تو یک جمع چجوری رفتار کنن منم خیلی ساده بودم و کسی نبود نصیحتم کنه وگرنه همون سال های اول قطع رابطه میکردم که الان چن ساله زجر نکشم از رفتاراشون من دیگه کاری ب کار برادر شوهرم ندارم ولی خب خودم حرص میخورم دورغ جرا ولی بیخیالم اصلا ب روی شوهرم نمیارم پدرشوهرم ب بچه هاش پول میده تا حکومت کنه به پسر و دختراش پول میده که بگه بزرگ ولی از بزرگی کردن هیچی نمیدونه اینم بگم که کسی به ادم حسابشون نمیکنه فقط واسه خودشون خیلی خوب و معصوم ان
ولشون کن ب درک ک میخوان باکسی رفتوامد کنن یا قطع رابطه
اصلا برات مهم نباشه سرت تو زندگی خودت باشه کادو و خوبیهاشونم بقول گفتنی بخوره توسرشون
خیری ک ندارن شرن فقط
داده و ندادشونم مال خودشون فک کن همسادته دیدی حتی توقع سلام هم نداشته باش ک حالت بدبشه دیگه همه ازشون بدشون میاد یا قطع رابطن مشکل خودشونه
تو دومورد ادم حسابی دورت باشه بهتراز اینه ک صدتا مریض دورت جمع کنی
نکردن ب درک مهم نباشه به گذشته هم مدام فک نکن حالت خراب بشه
چاقو رو مدام برندار بخودت نزن ک دردت بگیره
گذشترو چال کن بره هروقت چیزی خاطره ای خواس یادت بیاد حالتو بد کنه بگو برو بدرک بهش فک نکن حواستو پرت چیزای خوب کن خودتو انقد آزار نده
اصلا من گذاشتمشون کنار چالشون کردم بقول شما میبینمشونم باهاشون احوال پرسی نمیکنم واسمم مهم نیست چیکار میکن و چیکار نمیکنن ولی وقتی یاد گذشته میافتم همون ک شما میگی انگار یه چاقو و برداشتم و خودم و زخمی میکنم دنبال ثابت کردن خودم نیستم اصلا ولی میگم کاش چن سال پیش قطع رابطه میکردم همین عذابم میده ابنم بگم شوهرمم حرفهای اونا خیلی واسش مهم ان با اینکه میدونه چقد ندید گرفتنش
ببین گذشته تموم شده رفته باکاشکی و غصه خوردن ن زمان برمیگرده ن چیزی عوض میشه تواین وسط مدام فقط داری خودتو شکنجه میدی نشستنو جوش زدنو حرص زدنو غصه خوردنو کاشکی کاشکی دردیو دوا نمیکنه
ول کن دور بریز گذشتتو اونا قبلا یکاری کردن توصدبارشوبدتر سرخودت اوردی خودتو فقط رنج دادی
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
35 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
