مثلا من عاشق صدای بارونم... یا جلز و ولز روغن یا صدای ریختن اسفند رو آتیش 😍😍🤗🎼
شما از چه صدایی آرامش میگیرین یا استرستون باهاش رفع میشه؟
« اگر بیفسرد این دست، کدام شاخه به اعماق آفتاب، رها میشود؟ اگر بپژمرد این چشم، کدام آینه بر قامت جهان، میتابد؟ » محمد مختاری🌱/ من برگشتم باز، برای چهارمین بار، چون تا جون دارم نه شمع روشن کردن فراموشم میشه، نه بیزار بودن از بانی تاریکی...💔
دخترم صبح ها كه بيدار ميشه، همونجوري سر جاش اروم اواز ميخونه واسه خودش براي من اين بهترين صداست❤️ ...
ای جان. کاش حمایتش کنی اگر میدونی عاشق آوازه. منم عااشق آواز خوندنم. روحمو رها میکنه انگار💙
« اگر بیفسرد این دست، کدام شاخه به اعماق آفتاب، رها میشود؟ اگر بپژمرد این چشم، کدام آینه بر قامت جهان، میتابد؟ » محمد مختاری🌱/ من برگشتم باز، برای چهارمین بار، چون تا جون دارم نه شمع روشن کردن فراموشم میشه، نه بیزار بودن از بانی تاریکی...💔
صدای خرت خرت جارو برقی وقتی آشغالا رو جمع میکنه لذت خااالصه😍😍🤗
وای خدا دقیقا 😂😂
یروز با رفیقا رفتیم یه جشنی مجری جشن یه اقای محترمی برام بود خیلی فرده خوشگلی برام بو یکی از دوستام گفت مجری جشن خیلی خوشگله، بد شیطونی کردیم براش از دور دست بردیم بالا و قلب دادیمو این چیزا وقتی دید، یه لبخند عمیقی زد که رفت تو دلم!به رفیقام گفتم اونا مسخرم کردن گفتن اصلا خوب نیس خیلی ازت بزرگتره توجه نکردم امدم خونه (چون مجری بود یکی دوتا ازعکساش تو گوگل بود) زدم گوگل با هزارو یک زحمت پیداش کردم عکسشو دیدم گریه کردم تو درسام افت کردم از ذهنمم نمیرفت بیرونن همه بچه ها مسخرم میکردن ، تا یک روز زنگ ورزش بود بهش فکر کردم با خودم گفتم خدا جون فقط یکبار دیگ ببینمش ، یلحظه در حیاط مدرسه باز شد و اون امد تو من دیدمش 🥺 یهو غش کردم فشارم افتاد همه بچه ها امدن دورمو گرفتن بهم اب دادن منو نشوندن رو صندلی ، همونی که گفته بود خیلی خوشگله بهم گفت دیدیش با اشک گفتم اره ،گفت چرا گریه میکنی گفتم چون دوسش دارم ولی نمیتونم ببینمش ،گفت میدونی چند سالشه ،گفتم اره گفت جای داداش بزرگته ،گفتم دست خودم نیس و اون رفت بعدش یه دوستم کلی دلداریم دادو باهام صحبت کرد امدم خونه پیجش دنبال کردم قفل بود تو اون چند روز که پیجش بسته بود رفتم تو پیج رفیقاش چمیدونم مجری گریش از هر راهی شده عکساشو دیدم لایکش کردم قربون صدقش رفتم چند رو گذشت درخواستم قبول کرد بهترین لحظه زندیگممممممم بود حدود ۱ ماه گذشت به دلایلی اینیستاگرام رو حذف کردم و با گریه ازش گذشتمم، تو این لحظات از زندگیم به ۲ چیز رسیدم و درکش کردم عشق و اینکه خدا همیشه هوامو داره ❤
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
من از ظرف شستن متنفرم ولی انقدر صدای جارو رو دوست دارم بعضی وقتا به سرم میزنه خودم یه چیز خشکی بریزم رو زمین که فقط اون خرت خرتو بشنوم. البته تا حالا این کارو نکردم ولی لامصب تصورشم شیییرینه🤣🤣🤣🙈😁
« اگر بیفسرد این دست، کدام شاخه به اعماق آفتاب، رها میشود؟ اگر بپژمرد این چشم، کدام آینه بر قامت جهان، میتابد؟ » محمد مختاری🌱/ من برگشتم باز، برای چهارمین بار، چون تا جون دارم نه شمع روشن کردن فراموشم میشه، نه بیزار بودن از بانی تاریکی...💔
مرسی فدات شم مادرم در فقید حیاته به لطف خدا تصادف کرد خدا بهمون رحم ...
اخیییی ببخشید نمیدونستم
یروز با رفیقا رفتیم یه جشنی مجری جشن یه اقای محترمی برام بود خیلی فرده خوشگلی برام بو یکی از دوستام گفت مجری جشن خیلی خوشگله، بد شیطونی کردیم براش از دور دست بردیم بالا و قلب دادیمو این چیزا وقتی دید، یه لبخند عمیقی زد که رفت تو دلم!به رفیقام گفتم اونا مسخرم کردن گفتن اصلا خوب نیس خیلی ازت بزرگتره توجه نکردم امدم خونه (چون مجری بود یکی دوتا ازعکساش تو گوگل بود) زدم گوگل با هزارو یک زحمت پیداش کردم عکسشو دیدم گریه کردم تو درسام افت کردم از ذهنمم نمیرفت بیرونن همه بچه ها مسخرم میکردن ، تا یک روز زنگ ورزش بود بهش فکر کردم با خودم گفتم خدا جون فقط یکبار دیگ ببینمش ، یلحظه در حیاط مدرسه باز شد و اون امد تو من دیدمش 🥺 یهو غش کردم فشارم افتاد همه بچه ها امدن دورمو گرفتن بهم اب دادن منو نشوندن رو صندلی ، همونی که گفته بود خیلی خوشگله بهم گفت دیدیش با اشک گفتم اره ،گفت چرا گریه میکنی گفتم چون دوسش دارم ولی نمیتونم ببینمش ،گفت میدونی چند سالشه ،گفتم اره گفت جای داداش بزرگته ،گفتم دست خودم نیس و اون رفت بعدش یه دوستم کلی دلداریم دادو باهام صحبت کرد امدم خونه پیجش دنبال کردم قفل بود تو اون چند روز که پیجش بسته بود رفتم تو پیج رفیقاش چمیدونم مجری گریش از هر راهی شده عکساشو دیدم لایکش کردم قربون صدقش رفتم چند رو گذشت درخواستم قبول کرد بهترین لحظه زندیگممممممم بود حدود ۱ ماه گذشت به دلایلی اینیستاگرام رو حذف کردم و با گریه ازش گذشتمم، تو این لحظات از زندگیم به ۲ چیز رسیدم و درکش کردم عشق و اینکه خدا همیشه هوامو داره ❤
« اگر بیفسرد این دست، کدام شاخه به اعماق آفتاب، رها میشود؟ اگر بپژمرد این چشم، کدام آینه بر قامت جهان، میتابد؟ » محمد مختاری🌱/ من برگشتم باز، برای چهارمین بار، چون تا جون دارم نه شمع روشن کردن فراموشم میشه، نه بیزار بودن از بانی تاریکی...💔
من از ظرف شستن متنفرم ولی انقدر صدای جارو رو دوست دارم بعضی وقتا به سرم میزنه خودم یه چیز خشکی بریزم ...
انگار دومی منییی😂😂
یروز با رفیقا رفتیم یه جشنی مجری جشن یه اقای محترمی برام بود خیلی فرده خوشگلی برام بو یکی از دوستام گفت مجری جشن خیلی خوشگله، بد شیطونی کردیم براش از دور دست بردیم بالا و قلب دادیمو این چیزا وقتی دید، یه لبخند عمیقی زد که رفت تو دلم!به رفیقام گفتم اونا مسخرم کردن گفتن اصلا خوب نیس خیلی ازت بزرگتره توجه نکردم امدم خونه (چون مجری بود یکی دوتا ازعکساش تو گوگل بود) زدم گوگل با هزارو یک زحمت پیداش کردم عکسشو دیدم گریه کردم تو درسام افت کردم از ذهنمم نمیرفت بیرونن همه بچه ها مسخرم میکردن ، تا یک روز زنگ ورزش بود بهش فکر کردم با خودم گفتم خدا جون فقط یکبار دیگ ببینمش ، یلحظه در حیاط مدرسه باز شد و اون امد تو من دیدمش 🥺 یهو غش کردم فشارم افتاد همه بچه ها امدن دورمو گرفتن بهم اب دادن منو نشوندن رو صندلی ، همونی که گفته بود خیلی خوشگله بهم گفت دیدیش با اشک گفتم اره ،گفت چرا گریه میکنی گفتم چون دوسش دارم ولی نمیتونم ببینمش ،گفت میدونی چند سالشه ،گفتم اره گفت جای داداش بزرگته ،گفتم دست خودم نیس و اون رفت بعدش یه دوستم کلی دلداریم دادو باهام صحبت کرد امدم خونه پیجش دنبال کردم قفل بود تو اون چند روز که پیجش بسته بود رفتم تو پیج رفیقاش چمیدونم مجری گریش از هر راهی شده عکساشو دیدم لایکش کردم قربون صدقش رفتم چند رو گذشت درخواستم قبول کرد بهترین لحظه زندیگممممممم بود حدود ۱ ماه گذشت به دلایلی اینیستاگرام رو حذف کردم و با گریه ازش گذشتمم، تو این لحظات از زندگیم به ۲ چیز رسیدم و درکش کردم عشق و اینکه خدا همیشه هوامو داره ❤
« اگر بیفسرد این دست، کدام شاخه به اعماق آفتاب، رها میشود؟ اگر بپژمرد این چشم، کدام آینه بر قامت جهان، میتابد؟ » محمد مختاری🌱/ من برگشتم باز، برای چهارمین بار، چون تا جون دارم نه شمع روشن کردن فراموشم میشه، نه بیزار بودن از بانی تاریکی...💔
صدای نوشابه قوطی که باز میکنی اولش یه پیس باحال داره😍
« اگر بیفسرد این دست، کدام شاخه به اعماق آفتاب، رها میشود؟ اگر بپژمرد این چشم، کدام آینه بر قامت جهان، میتابد؟ » محمد مختاری🌱/ من برگشتم باز، برای چهارمین بار، چون تا جون دارم نه شمع روشن کردن فراموشم میشه، نه بیزار بودن از بانی تاریکی...💔
من عاشق صدای بوق این بارکد اسکنرام که هم تو فروشگاها هست هم رو گوشی میشه نصب کرد. خییلی خووشم میاد نمیدونم چرااا🤣
« اگر بیفسرد این دست، کدام شاخه به اعماق آفتاب، رها میشود؟ اگر بپژمرد این چشم، کدام آینه بر قامت جهان، میتابد؟ » محمد مختاری🌱/ من برگشتم باز، برای چهارمین بار، چون تا جون دارم نه شمع روشن کردن فراموشم میشه، نه بیزار بودن از بانی تاریکی...💔
من عاشق صدای بوق این بارکد اسکنرام که هم تو فروشگاها هست هم رو گوشی میشه نصب کرد. خییلی خووشم میاد ن ...
تا حالا انقدر نزدیک با یکی انقدر تفاهم نداشتم 😂😂
یروز با رفیقا رفتیم یه جشنی مجری جشن یه اقای محترمی برام بود خیلی فرده خوشگلی برام بو یکی از دوستام گفت مجری جشن خیلی خوشگله، بد شیطونی کردیم براش از دور دست بردیم بالا و قلب دادیمو این چیزا وقتی دید، یه لبخند عمیقی زد که رفت تو دلم!به رفیقام گفتم اونا مسخرم کردن گفتن اصلا خوب نیس خیلی ازت بزرگتره توجه نکردم امدم خونه (چون مجری بود یکی دوتا ازعکساش تو گوگل بود) زدم گوگل با هزارو یک زحمت پیداش کردم عکسشو دیدم گریه کردم تو درسام افت کردم از ذهنمم نمیرفت بیرونن همه بچه ها مسخرم میکردن ، تا یک روز زنگ ورزش بود بهش فکر کردم با خودم گفتم خدا جون فقط یکبار دیگ ببینمش ، یلحظه در حیاط مدرسه باز شد و اون امد تو من دیدمش 🥺 یهو غش کردم فشارم افتاد همه بچه ها امدن دورمو گرفتن بهم اب دادن منو نشوندن رو صندلی ، همونی که گفته بود خیلی خوشگله بهم گفت دیدیش با اشک گفتم اره ،گفت چرا گریه میکنی گفتم چون دوسش دارم ولی نمیتونم ببینمش ،گفت میدونی چند سالشه ،گفتم اره گفت جای داداش بزرگته ،گفتم دست خودم نیس و اون رفت بعدش یه دوستم کلی دلداریم دادو باهام صحبت کرد امدم خونه پیجش دنبال کردم قفل بود تو اون چند روز که پیجش بسته بود رفتم تو پیج رفیقاش چمیدونم مجری گریش از هر راهی شده عکساشو دیدم لایکش کردم قربون صدقش رفتم چند رو گذشت درخواستم قبول کرد بهترین لحظه زندیگممممممم بود حدود ۱ ماه گذشت به دلایلی اینیستاگرام رو حذف کردم و با گریه ازش گذشتمم، تو این لحظات از زندگیم به ۲ چیز رسیدم و درکش کردم عشق و اینکه خدا همیشه هوامو داره ❤
بیاااا بریم سر خونه زندگیمووون بابا جان چه وضعشه اخهههه🤣🙈😅
« اگر بیفسرد این دست، کدام شاخه به اعماق آفتاب، رها میشود؟ اگر بپژمرد این چشم، کدام آینه بر قامت جهان، میتابد؟ » محمد مختاری🌱/ من برگشتم باز، برای چهارمین بار، چون تا جون دارم نه شمع روشن کردن فراموشم میشه، نه بیزار بودن از بانی تاریکی...💔
بیاااا بریم سر خونه زندگیمووون بابا جان چه وضعشه اخهههه🤣🙈😅
😂😂😂😂
یروز با رفیقا رفتیم یه جشنی مجری جشن یه اقای محترمی برام بود خیلی فرده خوشگلی برام بو یکی از دوستام گفت مجری جشن خیلی خوشگله، بد شیطونی کردیم براش از دور دست بردیم بالا و قلب دادیمو این چیزا وقتی دید، یه لبخند عمیقی زد که رفت تو دلم!به رفیقام گفتم اونا مسخرم کردن گفتن اصلا خوب نیس خیلی ازت بزرگتره توجه نکردم امدم خونه (چون مجری بود یکی دوتا ازعکساش تو گوگل بود) زدم گوگل با هزارو یک زحمت پیداش کردم عکسشو دیدم گریه کردم تو درسام افت کردم از ذهنمم نمیرفت بیرونن همه بچه ها مسخرم میکردن ، تا یک روز زنگ ورزش بود بهش فکر کردم با خودم گفتم خدا جون فقط یکبار دیگ ببینمش ، یلحظه در حیاط مدرسه باز شد و اون امد تو من دیدمش 🥺 یهو غش کردم فشارم افتاد همه بچه ها امدن دورمو گرفتن بهم اب دادن منو نشوندن رو صندلی ، همونی که گفته بود خیلی خوشگله بهم گفت دیدیش با اشک گفتم اره ،گفت چرا گریه میکنی گفتم چون دوسش دارم ولی نمیتونم ببینمش ،گفت میدونی چند سالشه ،گفتم اره گفت جای داداش بزرگته ،گفتم دست خودم نیس و اون رفت بعدش یه دوستم کلی دلداریم دادو باهام صحبت کرد امدم خونه پیجش دنبال کردم قفل بود تو اون چند روز که پیجش بسته بود رفتم تو پیج رفیقاش چمیدونم مجری گریش از هر راهی شده عکساشو دیدم لایکش کردم قربون صدقش رفتم چند رو گذشت درخواستم قبول کرد بهترین لحظه زندیگممممممم بود حدود ۱ ماه گذشت به دلایلی اینیستاگرام رو حذف کردم و با گریه ازش گذشتمم، تو این لحظات از زندگیم به ۲ چیز رسیدم و درکش کردم عشق و اینکه خدا همیشه هوامو داره ❤