من تازه عروسم و دو ماهه خونه خودمونم
هنوز نمیتونم بین درس خوندن و غذاپختن تعادل برقرار کنم
همشم شوهرم خونهس کارش تو خونس
تا ی کمی گرسنه ش میشه نمیشه باهاش حرف زد
غر میزنه ، با خنده و شوخی میگه ولی قصدش واقعیه . تا میام ی کلمه حرف بزنم میگه گرسنمه نمیفهمم چی میگی
درحالی ک تو خونه هم همیشه بیسکوییت داریم هم نون و پنیر و اینا
یه ظرف شکلات صبحانه رو تو دو روز تموم کرد
دیروز من خیلی بدن درد داشتم و اعصابم خورد بود، شروع اومیکرون بود ولی نمی دونستیم
شوهرم طبق معمول شروع کرد که گشنمه و فلان، ساعت 6.5 عصر بود
گفتم خب حالا ک وقت شام نیست، گفت اخه ناهار املت بوده!!!
4 تا تخم مرغ زدم چون بدنم خیییلی درد داشت. ساعت 2 خورد، 6.5 گفت گشنمه!
من واقعا هنوز نتونستم تایم غذاپختنم رو مرتب کنم هرروز درست کنم
دانشحوام هستم
دیروز خیلی بدن درد داشتم یهو داشت میگفت گشنمه اعصابم خورد شد گریه کردم گفتم بابا من بدنم درد میکنه توام ک هی اینطوری میکنی. من چیکار کنم برات؟ درس بخونم بپزم بشورم کار کنم؟ ( تو خونه کار می کنم برادرامدزایی) گف اصلا کی از تو کار خواس کی کار خونه خواست؟ منم نشستم گریه کردم و قهر کردم باهاش حرف نمیزنم. حالا فهمیده اومیکرون دارم همش برام میوه پوست میگیره و مثلا میخواد بهم برسه. من باهاش حرف نمیزنم ولی چون از این حرفاش ک هی گرسنمه گرسنمه واقعا ناراحتم. گاهی میاد ب شوخی ی چیزی بگه ولی جوابشو نمیدم.
گاهی تو خونه ظرف می شوره هم خونه مامان خودش هم خونه مامان من میگه ظرفارو من میشورم. در صورتی که برای یه ظرف شستن باید کلی التماسشو بکنم اخرشم تصمیم گرفتم دیگه تو هیچ کاری کمک نخوام همه کارارو خودم بکنم. فقط میریزه و می پاشه و میگه اصلا بذار کثیف بمونه نمیخواد تمیز کنی! منم خونم کثیف باشه اعصابم همش خورده. سه روز قرار بود کف اتاقو جارو بکشه تا نکشید خودم کشیدم. تهشم به من میگه تنبلی!!!