یه پسرو ک خواستگارمه دوسش دارم ولی خیلی میترسم خیلی نگرانم حالم خوش نیست...میترسم از ازدواج...اونم ب شدت علاقه منده اما از خرج کردن فراریه
نه طاقت جدایی دارم..نه اطمینان برای ازدواج باهاش
اختیار کار و پولاشو خونوادش دارن
میگه بعدا درست میشه....
دلم طاقت جدایی نداره اما عقلم میگه بهترین کاره
اما خودش زمینو و زمانو اتیش میزنه بگم تموم کنیم
تنها راهش اینه ک خودش ولم کنه بذاره بره..نمیدونم چه کار بکنم خدایااا دارم افسرده میشم
بسپرم ب خدا خودش درست میکنه ؟
مغزم کششنداره
همش منتظرم زنگ زد تموم کنم اما قربون صدقم میره نمیتونم ...
بعضی کارایی ک گفتمو انجام داد اما سر مسایل مالی خونوادش تو همه چیز دخالت دارن ،همه چیو زدن ب نام خودشون...
باورتون میشه وقتی دستم ب جایی بند نیست فقط ارزوی مرگ میکنم
گرفتار شدم..راه پس و پیش ندارم
تو رو خدا برام دعا کنین یا تموم سه یا همه چی درست بشه ...دارم روانی میشم