یطوری شدم با بعضی حرفات ...چون هم با پسر همسن خودم تو رابطم (هرچندکه خیلی عاقل و فهمیدس شاید حتی بیشتر از من!) هم دارم براش از تموم جونم مایه میزارم هم درد داره و کنارشم تو درداش
میدونی
بیشتر نگران این شدم که نکنه وقتی پیشرفت کرد
وقتی خوب شد همچیش اوکی شد
ول کنه بره..!
هرچند که عاشقمه میفهممش🙂
استاد میفرمودیه بفرمیوو
چیزی ک من فهمیدم اینه ک تعریف عقل و عشق رو ما بد متوجه شدیم!
عقل یعنی اون عقله ی مصلحت اندیشی که وقتی فهمیدی ی کاری درسته و قلب و و جدانت دارن فریاد میکشن اون کارو میتونی و باید انجام بدی ولی یکم دردسر داره و باید پاش وایسی, میگه نه!
و این دقیقا همونیه ک شاعرا خیلی تو شعراشون بد گفتن راجع بهش....
و خوب
ی جورایی برمیگرده ب این که عقل(مصلحت نیندیش با اون تعریفه ی +) و عشق کنار هم میشه دوست داشتن:))
الان من . وابسته ی دوستم بودم همیشه ترس از دست دادنش رو داشتم الانم ی جورایی از دستش دادم ولی امیدم ب خداس
خیلی خودمو بخاطرش اذیت میکنم خیلی خیلی:)
اولین کسیه ک انقد دوسش داشتم
حالا ی ماهی میشه سر چیزای الکی بحث کردیم و کلا بلاک
خبری ازش نیس منم فکرام پر شده از اینکه میاد؟ اگه نیاد چی
پریشونم سرگردونم
خودم حس میکنم اون ب اندازه من . اینقد وابسته نیس یا براش مهم نیس
نمیدونم چ جوری با خودم کنار بیام
حس میکنم بدون اون زندگی برام ارزش ندارع ینی ساعت هایی ک میگذره لحظه هایی ک میگذره اما اون نیس ارزش ندارن
در کنارش خوشحال ترین بودم حالا ک تیس غمگین ترین
دوتا اهنگ هس ک منو یادش میندازه . خاهرمم عر روز میزارع آهنگرو دلم بد جوری میگیره
یه موردم من اضافه کنم
هیچ وقت عاشق یه سلبریتی نشو هرچقدرم که خوب باشه
چون تو فقط این وسط عذاب میکشی و حتی ۱ درصد هم شانسش نیست که بخای بهش برسی
پس قبل از اینکه عشقت ریشه پیدا کنه خشکش کن
ولی اگرم دیر شده عیب نداره سعی کن سره تودتو گرم کنی و اونو مثل مخدر برای خودت ممنوع بدونی
آره حرفت درسته و این کاملا به اون طرف مقابل داره منم خیلیا رو دیدم ک واقعا بازی میدن طرفو یا هرچی
.
ولی اندک آدمایی پیدا میشن ک واقعا دوستت داشته باشن
من اگه این عشقم توی زندگیم نبود شاید نظرم این نبود.
ولی باورت نمیشه من کنار اون پسر حالم بد میشد چندشم میشد وقتی بهم دست میزد
از طرفی الانم هنوز عشقم داره تلاش میکنه کار میکنه که بتونه به من برسه
انشالله اون آدم واقعیه واسه همه پیدا بشه
مرسی بابت توصیه های خوبت دوستِ مهربون:)💜
میدونی من ی زمانی همچین شرایطی برام پیش اومد البت ن مثل این
اومدم و ی صفحه سفید گذاشتم جلو خودم هرررررررررررررررررچی از اون تو ذهنم بودو نوشتم
هرررررررچی
بعد برگشتم از اول ی مداد قرمز دست گرفتم راجع ب هرکدوم از چیزایی ک نوشته بودم عاقلانه نگاه کردم...
دیدم خیلیاش مسخره کردن من بوده!
خیلیاش صفتای خوبی بودن ک من باید ب خودم اضافه کنم!
خیلیاش....
این کارو بکن
بعد برو جلو اینه دسشویی
بزن زیر گریه و خودت رو خالی خالی خالی کن
و قول بده دیگ ب اون نامرد فکر هم نمیکنی!
اون کاغذم همیشه نگه دار
ب خواهرتم بگو اون اهنگا رو دیگ نزاره:/
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
