خونه مادرشوهر

عید از خونشون در اومدیم. یبار به همسرم گفتم بریم که تماس گرفت مادرشوهرم گفت نه من خودم دارم میرم جایی. مامانش هر هفته یا خیلی دیر بشه یه هفته درمیون خودشون میان خونه ما 

😃مرگشونخواستیم فقط هروز براش دعامیکنم ایقدرخدابش بده چشم دل سیربشه ازهمه چی دست ازسرم برداره 

حالا جالبه بگم یه چیزی ازوقتی کرونااومد همیشه بیرون میره بازار ومسافرت مهمونی و.. ماسکم نمیزنه اعتقاد به کرونانداره میگه افسانه س😄منوشوهرم بچه هام کرونا گرفتیم بااینکه همیشه رعایت میکنم جایی نمیرم شوهرم تومحل کارش ازهمکارش گرف کرونامون انگلیسی بود خیلی حالمون بدشد مادزشوهرم یه زنگم به پسرش نزدبعد یه هفته زنگ زدسرماه بود چراپول واریزنکردی اینماه درصورتی که نیازی ندارن وضعشون خونه مغازه و...ایناداره ولی خسیسه بشدت نون بزور میخره براخونش منتظرمیمونه پسرش براجنس بگیره میگع فقط بزرگتون کردم عمرم گذاشتم وظیفتونه شوهرمنم وابسته به مادرش اوووف نگم برات...

کم نمیشه شرش خدابزرگه خیلی بزرگترازین حرفای  خاله زنکی ایناس زمین گرده جوابشونو میگیرن روزای خوب زندگی ماهم توراهه 

انشالله بدبه دلت راه نده اگه کاری براشون کنی بخاطرهمسرت وخدا باشه