2777
2789

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

دیگه داره میشه ده روز  بستری  خدایا

نمی دونم چی بگم. عزیزم می فهممت خیلی سخته. چند سالشونه. اینتوبه خیلی شرایط سختیه. خیلی کم پیش میاد بیمار از خواب مصنوعی برگرده. ولی باز هم هر چی خواست خدا باشه پیش‌میاد. توکل کن به خدا

دوست دارم بخوابم و بخوابم و بخوابم

بهم گفتن بیا بیمارستان ، بابات را ببین ، دیر نشه ، 


چطور برم ببینم . طاقت ندارم . نمیخوام چهره بیهوشی تو ذهنم ثبت بشه 

آیا اشتباه میکنم؟

خدایا 

اشکام همینطور سرازیره

اگه به خاطر بچه هام نبود اصن تو آشپزخونه نمی‌رفتم 


دیشب بچه هام رفتن نون خوردن . غروب شیر . من اصن حال خودم نبودم که بهشون غذا بدم

امروز نهار ماکارانی درست کردم ، بیچاره ها کلی ذوق کردن 

دیگه برا بدترین خبر خودم رو آماده کردم . 





من خیلی آدم خوش بین و خوشحالی هستم 

سال نود و یک مامانم بستری شد ، سرطان داشت کلا فکر میکردم که با پیوند خوب میشه ، ولی دو هفته بیشتر طول نکشید که فوت شد ، حتی تا روز آخر که من پیشش بودم کوچکترین احتمالی نمیدادم که فوت بشه ،من از پیشش اومدم خونه دیگه مامانم رو وصل کردن به دستگاه تنفس و فردا تمام .





من چقدر الکی خوشم 

حالا هم بابام بستری شد ، خیالم راحت بود ،داروهاش را استفاده می‌کنه  خوب میشه میاد 


ولی هر روز بدتر از دیروز

کلا هم مامانم هم بابام از درمان انگار شانس ندارن 

پدرشوهرم نه سال سرطان داشت فقط سال آخر اذیت شد اونم یه ماه اخر درد کشید . ولی نه سال بالاخره برای بچه هاش پدری کرد . 

چند تا از اقوام هامون هم با ریه شیمیایی یا قلب ناقص یا با مشکلات فشار خون و ... یا حتی با سن بالای هشتاد بستری شدن با حالت وخیم . وای خوب شدن اومدن خونه 

امام بابام که هیچ مشکل نداشت . باید اینطوری .

عقلم و مغزم از کار افتاده




ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792