سلام
من بار اول هست ک تاپیک میزنم و اشنایی ندارم کسی رو ندارم ازش مشورت بگیرم ۲۹سالمه چهار ماهه عروسی کردم با اقایی از شهر دیگ و الان ساکن همون شهرمو از خانوادم دور ...
دوران نامزدیو عقد ک میومدم شهرشون گاهی میدیدم ک بددهنی و اخلاقای بد داره حتی ب مادرشم توهین میکرد کلا بی ادب هستن مادرشونو خانوادشون هم دست کمی از خودش ندارن ادعای نمازو قرانشون میشه اما مذهبی نیستن ...
من چون شرایط خانوادم خاص هست و الان درگیر مسائل دیگ هستن نمیتونم برگردم و کلا نمیتونم هیچوقت طلاق بگیرم اما خیلی دلمو میشکنن هم خودش هم خانوادش تحقیرم میکنن خصصصوصا خودش اما بعد میاد میگ دوست دارمو اینا بعد عروسی حتی کتکمم زده ... خیلی بحث داریم در هفته چندین بار بحث میکنیم
میترسم از تنهاییم ...
خانوادم حامی نیستن ...
من مهریه هم یک سکه زدم ک بقولی مهرم ب دل همسرم بشینه ...
من چکار کنم خیلی بلاها سرم اومده در این مدت یکساله ی از عقد تا الان نمیتونم همشو ب مادرم بگم چون بیمارن ...
هیچوقت فکر نمیکردم ازدواجم اینطور باشه من دلم ی پسر مومن و با خدا بود الان خیلی تحت فشارم ...
همش دعا میکنم یا امام زمان عج بیان یا زودتر بمیرم چون نمیتونم طلاق بگیرم....