سلام بچها من ۴ماهه ازدواج کردم ومستاجرم .صابخونم بالامیشینه.ازهمون روزاول که اومدم فهمیدم چه غلطی کردم خیلی سرصدامیکردن.بیشترپارکینگ مال اوناس ویکمیش مال ماس میمدن توپارکینگ باصدای بلندحرف میزدن شب ونصف شب..حالااین هیچی یدفه هی دخترش بدو بدومیکرد صدای خیلی وحشتناکی میمد پایین.دروپنجره ها میلرزید.انگاردرودیواراش ازمقواس.بااجر لفتون ساختن هم خیلی سرصدامیاد هم وقتی بچش میدوه خیلی صدا میاد.بعد منم برااینکه بفهمن درومحکم کوبیدم بهم .که بچشو بشونه.بعددیدم زنه اومده توپارکینگ داره بم فوش میده.منم دروباز کردم گفتم چراانقدبچت میدوه اینجاکه جای دویدن نیس سقف دارع میادپایین.اونم گف دلش میخاد دوس داره.منم گفتم فوشایی که دادی بخودت دادی.که گف پدرسگ.منم جوابشو دادم. اما ازاون روز به بعد هروزبچش دارع بدو بدو میکنه ومن یروزتحمل کردم دوروزتحمل کردم دیگه واقعا نمیکشم.ادم توخونه خودش ارامش نداشته باشه کجابره؟ده روزه اینجوری میکنن.میدونم که زنع به بچش میگه بدوه.چون نمیتونن ماروبلند کنن .میخان یکاری کنن خودمون بلندشیم.به شوهرشم گفتیم میگه بچس چیکارش کنم.بچهاوقتایی ک شوهرش خونه نیس بچش هی میدوه وقتی باباش هست جرات اینکارونداره.ب شوهرم میگم بلندشیم ولی قبول نمیکنه چون هم کسیو نداریم کمکمون کنه.هم زمستونه هم کلی قسط داریم شوهرم دوشیفت کارمیکنه.بازم عقبیم.بخداهروز که اینکارو میکنه طپش قلب شدید میگیرم وعصابم داغون میشه.راهنماییم کنید ممنون میشم را
خواهش میکنم بخونید و راهنماییم کنید چاره ای نداره واقعا
وای منم نمیتونم تحمل کنم چقد اشغالن اینجور ادما باید برن تو اشغالدونی زندگی کنن نمیدونم چجوری خدا بهشون نعمت میده
فک کنم بتونی بری شورا حل اختلاف مطرح کنی.
قبلش بهشون تذکر بده.
درسته صابخونس، ولی حق نداره اینکارو کنه
الهی درکت میکنم بدترین عذابه
خصوصا اینکه کسی از عمد اینکارو کنه
گوشیتو‌بذار رو ضبط صدا
ما هم این داستانها رو داشتیم
زنگ زدیم ۱۱۰ اخرش زودتر رفتن از این خونه
واي مشكل هشت ساله منم همينه انگار بالا زمين اسب سواريه
صورا حل اختلاف شکایت کن عزیزم
همسرت با مرد صابخونه صحبت کنه؛؛میگی پدره بودنی صدای بچه نمیاد
نمیدونی چقدبدجنسه زنه.اومده میگه ناراحتی بلند شو طلاهامو میفروشم پولتو میدم.دوهفته هم بت وقت میدم پاشو.نفسش ازجای گرم درمیاد.حیوون نمیبینه شوهرم همش کاره بخاطر قرضامون.بام لج کرده.منم ناراحتی عصاب گرفتم از کاراشون.دیگه تحمل شوندارم
من یه سال این درد کشیدم دوتا پسر شر وشیطون داشت دوتا دوستم داشتن از صبح بدو بدو بود تا آخر شب فقط مدرسه رفتنی راحت بود بیرون میرفتن انقدر زنگ میزدن مادرشون در باز نمیکرد زنگ مارو میزدن خاله دربزن عبور مشترک بودیم
فقط کسی که کشیده این مشکلو میفهمه
من داغون شدم تا مهمون میومد میرفتیم پارک و بیرون
خدا ادم مردم ازار رو از زمین برداذه
من میگفتم کاش پاهای بچش بشکنه
انگار روی مغز ادم رژه میره یکی
