دوستت دارم مثل هر عشق کهنه ای که روی طاقچه ؛درون قاب، خاک نوشِ جان میکند.
.
.
صحنه ی تئاتر را از یاوه گویانه بی استعداد پر کرده بودند.
باید دست به کار می شدم.
وقتی که همه ی لامپ های سالن را خاموش کردند؛ به سرعت خود را به روی صحنه بردم.
چراغ ها روشن شد و من با فریاد اعلام حضور کردم:
دوستت دارم مثل انجیر های خشکِ خانه ی انگوری!
..
..