اسمم زهراس نگید پیتزا جون😂🛍 تصمیم گرفتم دیگ ب گذشته سیاهی ک داشتم فک نکنم و تو زمان حال زندگی کنم🦋💙ینی دوس دارم کساییو ک مث خرس میخورن عین مارمولک لاغرنو جوری بزنم ک صدا خر بدن عین مرغ تخم بزارن😂🗡 و بدشانس واقعی ب من میگن ک روز ب روز چاق تر میشم🥴🏹 شازده کوچولو میگ : تنها با قلبه که میشه به درستی ببینیم ، چیز های مهم با چشم دیده نمیشن🏷👑 https://harfeto.timefriend.net/16464922231809 بنظرتون چجور ادمی ام ؟ سوال بپرسین جواب بدم🌱😌🤔
فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
3662 من ... ساخت آینده ای زیبا به روش خودم به دلخواه خودم من میتونم به اندازه ی تمام نتونستن ها و نشدن ها میتونم و میشه من باور دارم که موفقم همیشه خوشحالم من معتقدم که همه چی دست منه و من به بهترین ها دست پیدا میکنم روز به روز و من محبوب ترین و خوشکل ترین دختر در سطح و حد خودم هستم یعنی ( برای خودم برای دنیام خوشکلم ) همه ی ما خوشکل هستیم و وقتی معتقد باشی و باور داشته باشی هیچ چیزی نمیتونه جلوی راهت رو بگیره من هم معتقدم هم باور دارم پس من انسان مفید و خوبی برای دنیام خواهم بود هرچیزی ممکنه منو از روی تاپیک ها قضاوت نکن از روی حرف های خودم قضاوت نکن از روی تعریفات قضاوت نکن اگه میخوای قضاوت کنی اول بجای من توی وضعیت من با همین سن و مشخصات من زندگی کن 🤚🏻💖تو نمیتونی هویت منو بشناسی چون من اونطور که دلم میخواد هستم شاید جلوی تو یه آدم دیگه باشه ولی درونم یه چیز دیگه و یه جور دیگه باشم هرکسی با خودش راحت تره درون آدما رو هیچکس بجز خودشون نمیتونه ببینه و درون خیلی مهمه منو از درون حس کن از درون قضاوت کن و از درون درک کن دلم میخواد با اینکه خیلی ظلم وجود داره بتونم خوب بمونم و هیچ چیزی منو تغییر نده من راه درست رو انتخاب کردم راهی که شرمنده ی خودم نشم ممکنه تاپیک هایی بزنم که واقعیت نداره و فقط خیالی و تصور من هستن ولی تصور هم یجور واقعیته پس تو نمیتونی بفهمی تاپیک های من واقعیه یا نه چون شاید دارم در رویا زندگی میکنم حتی شاید خودم نمیفهمم که واقعیت کدومه فکر نکن منو میشناسی چون من اسم های مستعار استفاده میکنم و اسم هایی که در خیالاتم هستن اسم های مورد علاقم رو می خوانید و از تاپیک هام شاهد خواهید بود... من از متفاوت بودن خوشم میاد خاص میشی تک میشی و باعث تعجب همه خواهی بود معمولا به کارهایی که میکنم میگن عجیب! البته دوستام میگن😂
برنجی که دم نشه نمیدونم بهش چی میگن برنجی که سفید نباشه
یه سری خاطرات هست که آدم خجالت میکشه حتی تو خلوت خودش مرورشون کنه چون از خودش خجالت میکشه. از حماقت زیاد، از خریتِ بیانتها، از اهمیت دادن به آدمای لاابالی...