خداشاهده تا الان نمیدونستم اسمش برون فکنیه
یبار خواب بودم بعد مامانم هی صدام میزد و منم میگفتم بله بله بازم صدام میزد و میگفتم بله 
برام عجیب بود من جوابشو میدادم ولی اون باز صدام میزد
یهو خواستم پاشم بشینم قشنگ روحم از تنم جدا شد دوباره ک مامانم صدام زد با ترس همزمان هم بلند گفتم بله و هم روحم برگشت ب جسمم