من و مامانم رفته بودیم خرید و هوا خیلی سرد بود و برف میبارید و خیلی جمعیت زیاد بود یهو دیدم یه پسر بچه گوشه دیواری نشسته از سرما داره میلرزه و گریه میکنه خیلی دلم براش سوخت و اینقد جمعیت زیاد بود نتونستم برم سمتش مامانم رو ترسیدم گم کنم٫بر گشتنی باز همون بچه اونجا بود باز داشت گریه میکرد و میلرزید و من یه پنجاه تومن شوهرم بهم داده بود وسیله بخرم که نشد بخرم و رفتم سمتش نشستم پیشش گفتم چی شده چرا گریه میکنی خیلی خجالت میکشید گفت مامانم مریضه و دکتر گفته باید ببرم سونوگرافی و من پول ندارم من دست کردم تو کیفم هر چی داشتم بهش دادم گفتم اگه پول باز داشتم بیشتر میدادم انگا یه چیزی ته قلبم میگفت پولو بهش بده شک نکن٫و مامانم کلی دعوام کرد که چرا دادی ولی گفتم من تو دلم نیت کردم که خدا هیچ وقت منو تو اون شرایط نزار٫درست یک هفته بعد امتحان ترم دانشگاه داشتم و صب دیدم مامانم حالش بد شده کل تنش سرد بود و میگفت فشارم افتاده بهم اب قند بده خرما بده و پاهاشم بلند کرد ولی خوب نشد و فشارسنج فشارش رو هشت نشون میداد من بهش گفتم ماما دراز نکش پاشو بشین انگار یکی بهم گفت نزار دراز بکشه٫اصلا دولی تو خونه نداشتیم٫زنگ زدم اورژانش اومد گفت برو خداروشکر کن دراز نکشیده و نشسته فشارش۲۰ بود مگر نه الان رگ های مغزش ترکیده بود و اونجا فهمیدم من چی کار کردم که خدا نگه داشت مادرمو.
انسان هایی که نیازی به تنهایی ندارند انسان های کم مایه ای هستند
بچه ها من و بابا و مامانم باز تو زمستون دو سال پیش با ماشین رفته بودیم بیرون که یهو چشمم افتاد به یه گربه که تو جوب توی اب و برف افتاده بود داد زدم بابا نگه دار٫که رفتیم دیدیم بیچاره شاید چند روز بوده اونجا افتاده بود کلی کغازه اونجا بود ولی هیچ کدوم توجهی نکرده بودن٫انگار ماشین به گربه زده بود و انداخته بود تو جوب و کل پاهای پشتش خرد شده بود از کمر به پایین و کلی بیچاره تلاش میکرد با پاهای جلوش راه بره. و نمیشد و از هر مدوم از اون ادامایی که اونجا بودن کمک خواستیم وسیله خواستم ندادن تا بیارمش بیرون اخه همه جا اب بود و با کلی مکافات اوردیم بیرون گذاشتم کنار درخت و غذا دادم نخورد فک کردم شاید بتونه راه بره اما نتونست و ناله میکرد٫مامانم با دستش بغلش کرد و بابام یه پاو جعبه پیدا کرد گذاشتیم توش و جعبه ماشین و بریدم دامپزش و انگار نمیتونست ادرارشو کنترل کنه کل ماشین بابام کثیف شده بود و دامپزشک دارو داد امپول زد و باز بردیم تو خونه پیچیدیم تو پتو و کای گوشت خریدیم و اب گذاشتیم پیشش٫حالا بگید چه معجزه ای شد تو زندگی مون؟؟؟؟
انسان هایی که نیازی به تنهایی ندارند انسان های کم مایه ای هستند
عزیزم بزن اینترنت مطالعه کن و کائنات چیز بدی نیست همون قانون طبیعته که یه قانون هایی داره که باید رعایت کنی منم کلی مشکل دارم تا دلت بخواد ولی راهشو میدونم چی کار کنم
انسان هایی که نیازی به تنهایی ندارند انسان های کم مایه ای هستند