ی بار منو و ابجیم ت اشپزخونه نشستیم ک ناهار بخوریم داشتیم ناهار میخوردیم و فیلم میدیدم😂یهو دیدم گردنم میخاره شروع کردم ب خاروندن یهو ابجیم گف سوسکه منم ک وحشت دارم ا سوسک و این چیزا شروع کردم ب زدن رو گردنم اونقد زدم ک کلا گردنبندم پاره شد😂🤣
اخر اون سوسک بدبخ ک پرتاب شده بود اونور این پاهاش اینا کنده شده بود🤢🤣
ایجیمم ک هعی منو میترسوند بعدش خلاصه تا حمام نرفتم اروم نگرفتم😂
امیدوارن لبخند ب لبتون بیاد😁