2777
2789
عنوان

شوهرم مجبورم کرده بچه دوم بیاریم بیاین.

| مشاهده متن کامل بحث + 1363 بازدید | 68 پست

عزیزم ب نظرم اگ بتونی بیاری بهتره،من دخترم چهارسال و سه ماهشه،باردارم دوماه و نیممه، خیلی تهوع دارم و اذیتم ولی اگ زودتر میاوردم بهتربود حداقل الان بازی میکرد باش،دخترم الان عقده ای شده انقدر اذیتم میکنه ک نگو،بزار بهتر بشه شرایطت بیار 

امضای زمان بارداری: لطفا برا سلامتی و شفای مادرم دعاکنید😔😔شاه پناهم بده🙏امصای جدید: لطفا برای سلامتی و شفای مادرم وپدرم دعاکنید😔😔خدایا کی به آرامش  میرسم؟؟ افسرده و خسته شدم، خدایا بهم رحم کن امیدم فقط تویی🤲

من حرف شوهرموگوش کردم وبدبخت شدم ذره ای کمکم نمیکنه هیچکس کمکم نیست کارایه خونم میمونه همش خودمم مریض شدم اعصابم خورده همش بایدبچه داری وبشوروبپزوبساب کنم .هیچ جانمیتونم برم خواب وخوراک ندارم دخترم ۴سال و۳ماهشه پسرمم ۱۴ماهشه.۲۴سالمم هست .بهت بگم خیلی خیلی سخته دارم ذره ذره اب میشم زانودردگرفتم

  

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

هنوز خیلی وقت دارید من اگه تو سن تو یه بچه داشتم دومی رو می داشتم ۸ ساله که شد میاوردم هم کمکم بود هم کامل ازش فارغ شده بودم

کریستین بوبن نویسنده مورد علاقه من تو کتاب دیوانه وار می‌گه هنر اصلی هنر فاصله هاست. زیاد نزدیک به هم می سوزیم. زیاد دور از هم یخ می زنیم. باید جای درست را پیدا کنیم و همان جا بمانیم.برای من عجیبه ما معتقدیم به دوری و دوستی ولی اصرار به ازدواج داریم. بله فرار از تنهایی نیاز به حس امنیت و یک رابطه جنسی مستمر و سالم و در نهایت فرزند آوری هست ولی باید به این جنبه هم فکر کرد که چقدر دوست داشتن واقعی را با عادت کردن به ف*اک دادیم؟ حسابش را کردیم که چقدر استعداد خصوصا زنان به تبع ازدواج از بین رفته؟ حسابش رو کردیم که چقدر آدم مهاجرت تحصیل تو بهترین دانشگاه ها شغل در یک شرکت بین المللی و یا دنبال کردن هنر و کار مورد علاقه رو گذاشتن پای این حضور همیشگی کنار هم ؟ پس اگه زندگی شما از عشق ناب به عادت رسیده اگه ازدواج شما چیزی شبیه به توقف پروژه توسعه فردی بوده اگر برای رشد یک نفر باید جای پایش روی شانهء له شده دیگری باشد اگر فارغ از فشار خانواده و دید جامعه و قانون آدم ثروتمند و قدرتمندی بودید انتخاب شما در این لحظه دیگه همسر شما نیست باید بگم چیزی شبیه به مرگ تدریجی رو تجربه می کنید. برای دوباره عاشق شدن و عاشق موندن تلاش کنید به طول زندگی فکر نکنید مهم نیست چند روز و چند سال کنار هم هستید به عرضش فکر کنید به اینکه از لحظه لحظه ی زندگی کنار هم لذت بردید یا نه برای من خیلی عجیبه آدم ها از خیانت می ترسند اما از عادت نمی ترسند آدم مگر چند بار زندگی می کنه که بیست سی چهل سال رو با کسی بگذرونه که لاجرم باید با اون باشه دوستش نداشته باشه و مثل یک کارمند مثل یک هم‌خانه باهاش ادامه بده.
گناه داره براش یکی بیار سختی تحمل کن اشکال نداره بعدش راحت میشی من حالا دخترم عاشق بچه است چون بازاش ...

نمی‌دونم چیکار کنم خودش که جونش میده برای بچه ،😂

همیشه همه گفتن بیشتر از سنش میفهمه اما هیچوقت هیشکی نگفت بیشتر از سنش سختی کشیده...    

امان ازحرف مادرم اینا. شوهرمنم میگه بچم 3سالشه ولی میگم توکه نمیخوای بزای توکه شبابیدارنمیشی شیربدی دم به دقیقه پس دهنتوببند من امادگی روحی وجسمی ندارم همینطوریش افسردم

خب ادما باهم فرق دارن من بیستم اردیبهشت بچم بدنیا میاد دوسال بعدم بچه دوم و میارم شاید شماام تواین س ...

حالا اولی رو بیار سر دومی می بینیمت

کریستین بوبن نویسنده مورد علاقه من تو کتاب دیوانه وار می‌گه هنر اصلی هنر فاصله هاست. زیاد نزدیک به هم می سوزیم. زیاد دور از هم یخ می زنیم. باید جای درست را پیدا کنیم و همان جا بمانیم.برای من عجیبه ما معتقدیم به دوری و دوستی ولی اصرار به ازدواج داریم. بله فرار از تنهایی نیاز به حس امنیت و یک رابطه جنسی مستمر و سالم و در نهایت فرزند آوری هست ولی باید به این جنبه هم فکر کرد که چقدر دوست داشتن واقعی را با عادت کردن به ف*اک دادیم؟ حسابش را کردیم که چقدر استعداد خصوصا زنان به تبع ازدواج از بین رفته؟ حسابش رو کردیم که چقدر آدم مهاجرت تحصیل تو بهترین دانشگاه ها شغل در یک شرکت بین المللی و یا دنبال کردن هنر و کار مورد علاقه رو گذاشتن پای این حضور همیشگی کنار هم ؟ پس اگه زندگی شما از عشق ناب به عادت رسیده اگه ازدواج شما چیزی شبیه به توقف پروژه توسعه فردی بوده اگر برای رشد یک نفر باید جای پایش روی شانهء له شده دیگری باشد اگر فارغ از فشار خانواده و دید جامعه و قانون آدم ثروتمند و قدرتمندی بودید انتخاب شما در این لحظه دیگه همسر شما نیست باید بگم چیزی شبیه به مرگ تدریجی رو تجربه می کنید. برای دوباره عاشق شدن و عاشق موندن تلاش کنید به طول زندگی فکر نکنید مهم نیست چند روز و چند سال کنار هم هستید به عرضش فکر کنید به اینکه از لحظه لحظه ی زندگی کنار هم لذت بردید یا نه برای من خیلی عجیبه آدم ها از خیانت می ترسند اما از عادت نمی ترسند آدم مگر چند بار زندگی می کنه که بیست سی چهل سال رو با کسی بگذرونه که لاجرم باید با اون باشه دوستش نداشته باشه و مثل یک کارمند مثل یک هم‌خانه باهاش ادامه بده.
من حرف شوهرموگوش کردم وبدبخت شدم ذره ای کمکم نمیکنه هیچکس کمکم نیست کارایه خونم میمونه همش خودمم مری ...

اونکه واقعا ولی من باز با مامانم دوتا کوچه فاصله داریم خداییش بیشتر روزا اونجا هستم برای اولی هم خیلی دست کمکم بودن مادرشوهرمم پایین میشینن

همیشه همه گفتن بیشتر از سنش میفهمه اما هیچوقت هیشکی نگفت بیشتر از سنش سختی کشیده...    

استارتر گل ببین اگه شرایط تون اکی هست بچه دوم را بیار 

یعنی چه تاج و تختش مونده زمین بدم میاد از این حرف

بخدا بچه نعمته 

یه روز نباشه خونه آدم مثل قفسه

ببین دخترت هر چی هم باهاش بازی کنی جای یه بچه دیگه را پر نمیکنه 

جاری منم دختراش شیر به شیرن خیلی با هم خوبن

 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز