والا من ک مادرم شنبه سکته کرد... 4 شنبه فوت شد... یک درصد هم از ذهنم عبور نمیکرد ک فوت بشه...
روز آخری گ پیشش بودم، گریه میکردم، چون خیلی سردرد داشت، موهای خودش رو میکشید، بهش گفتم اگه اینجوری کنی میرم.... دستم رو بوسید گف من خوب میشم میام خونه... من برگشتم خونه تا براش تو خونمون دعا بگیریم....
40 مرتبه حدیث کسا رو آب خوندم با دوستم ک برا ملاقات ببرم براش... از خم کوچه ک رد شدم... دیدم جلو درمون شلوغه و فقط یادمه جیغ میزدم و کمرم دولا شد...
اگه میدونستم قرار انقد زود بره، یه لحظه هم تنهاش نمیذاشتم...