2777
2789
عنوان

زندگي

| مشاهده متن کامل بحث + 201 بازدید | 35 پست
من تامغزاستخونم تجربه افسردگی دارم امایچیزی بهت بگم الان یه مشکل مالی بزرگ دارم البته برای من بزرگه ...

نميدونم دعاهام ميگيره يا نه ولي با اشك چشام از خدات ميخوام مشكلتو حل كنه💟

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اگر اهل کتاب خوندنی بگو چند تا رو معرفی کنم بخری بخونی با این چیزا شروع کن کم کم خودش یه کار جدید کن ...

كتاب ها بيشتر بلندپروازم ميكنه تو اين شرايط در قفس بيشتر اذيت ميشم 

ميدوني من شخصيتم اينجوريه كه دلم ميخواد خودم كار كنم پول در بيارم با پول خودم كمك ديگران كنم مفيد باشم ولي مامان بابم ميخوان ازم تو خونه بمونم بخورم بخوايم 

دارم سعي ميكنم مصرف كننده بشم ميخوام مضر باشم ميخوام از اين به بعد من به ديگران به روحشون اسيب بزنم(همونايي كه اذيتم كردن) من ميخوام خستشون كنم

كتاب ها بيشتر بلندپروازم ميكنه تو اين شرايط در قفس بيشتر اذيت ميشم  ميدوني من شخصيتم اينجوريه ...

نه خب مثلا کتابای روانشناسی یا کتابایی که به آدم حال خوب میدن یا قشنگن هم هست، ببین خب داری درس میخونی وقتی یکم دیگه بگذره که بری سر کار میتونی پول در بیاری و اینکارا رو انجام بدی و مفید باشی  ، با حس انتقام و بد زندگی نکن قرار نیست بدی دیدی بد بشی  ،خوب بودن و اینکه آدم خوب باشه اصلا  بد نیست ولی نه افراط داخلش نه بیش از حد لیاقت و ظرفیت آدما ، باید محتاط باشی اینکه به هر کسی اعتماد نکنی و همه چیزا رو ببینی احساسات کنترل کنی چون هر چیزی از حدش بگذره سمه حتی چیزای خوب اولش راه جنگ و دعوا پیش نگیر که بدتر خسته و اذیت شی اول برای خواسته هات بجنگ ولی منطقی حرف بزن اصلاا از تصمیمت برنگرد و مصمم باش  

نه خب مثلا کتابای روانشناسی یا کتابایی که به آدم حال خوب میدن یا قشنگن هم هست، ببین خب داری درس میخو ...

خب من پرستاري ميخونم كه به تبع پرستار ميشم و اين شغليه كه از نوجووني ازش متنفر بودم الان كه ترم ٥ هستم هم كاراموزي ها فضاي بيمارستان افسردم ميكنه 

مامان بابام حتي واضح بهم گفتن حق ندارم ليسانس بمونم و پرستار بشم بايد فوق و بعد دكتري بخونم استاد دانشگاه بشم مثل خودشون( حالا جالبه خودشون مريضي اعصاب گرفتن بابام ديسك كمر شد از پشت كامپيوتر و كتاب نشستن بعد به من زور ميكنن شغل ايندمو) من از فضاي مدرسه و دانشگاه و تدريس متنفرم و توي تدريس افتضاحم چطوري استاد بشم؟؟ خيلي جالبع اصلا واسشون مهم نيست كه من با اين شغل ها عذاب ميكشم! پس بي رحم ان ديگه! وقتي با خودم مقايسه شون ميكنم ميبينم ظالم و بي رحم ان(مخصوصا مامانم بابام بيشتر مظلومه و تبعيت از مامانم ميكنه ولي من همونقدر از مظلوم بدم مياد كه از ظالم بدم مياد)

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز