سلام دوستان من نزدیک به دوسال پیش مهاجرت کردم با بچم و شوهرم ایران موند چون نمیتونست و نمیخواست کارشو ول کنه البته هرچندماهی میومد کلا در رفت و امد بوده الانم که من ۵ ماهه ایرانم دخترمم سنش خوبه ۱۴ سالشه تنها مونده پیش خالش و من اومدم که کارای بانکی و یکسری وکالت بدم ب همسرم ک فعلا موندگار شدم ولی همین روزا باید برگردم دوباره حالا مشکلم اینه نمیدونپ چی شده دیگه اون حس همیشگی بین من و همسرم نیست این خیلی ناراحتم میکنه ارامش روحی و روانی ندارم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم!
چرا اون قرار بیاد همراهم دیگه تا ۶_۷ماه بمونه یکسری مراحل رو باید طی کنه برا اجازه کار و اینا ولی خوب کارش تو ایرانم حفظ میکنه ولی بازم انگار ته دلم میگم چجوری تحملش کنم