بچه ها من همین الان توی سایت ثبت نام کردم که ازتون کمک بخوام.
من هیچ دوستی ندارم که الان توی این حال بتونم باهاش حرف بزنم و آروم شم.
من یه دختر ۲۳ ساله ام که یه داداش کوجیکتر داشتم
وقتی ۶سالم بود و برادرم ۶ ماهش بود پدرم فوت شد.اون موقع مادرم ۲۷سالش بود.با یتیمی و سختی ولی نه از نظر مالی چون وضعمون خداروشکر خوبه بزرگمون کرد و ازدواج مجدد نکرد.داداشم ۱۶ سالش که شد فوت کرد.خیلی ضربه بدی بهمون واردشد حتی از فوت پدرم سخت تر.
الان منو مادرم هستیم.
خیلی اذیتم میکنه
خیلی تحت فشارم
نه اجازه میده جایی برم نه کاری کنم .نه حتی اجازه میده کسی رو دوست داشته باشم.همش حرف حرف خودشه.همش تحقیرم میکنه.میگه تو زشتی تو تنبلی تو فلانی.درحالیکه من همیشه شاگرد اول بودم حتی توی دانشگاه هم شاگرد اول بودم.بچه ها خیلی سختمه.خیلی اذیتم میکنه همش داد میزنه فحشم میده همش باعث ازار و اذیتم میشه.هی میگه کاش برادرت بود اون بچه خوبی بود نه تو.
بخدا قسم خونمو کرده توشیشه.هی فحش میده بهم.باهمه قهره.هیچکس نمیاد خونمون ماهم هیچ جا نمیریم.ازهمه ایراد میگیره همه به چشمش بدن.فقط خودش خوبه.
حتی از ترسش نمیتونم گوشی زیاد دستم باشه.
دیروز انقد اذیتم کرد و داد زد گفتم خودمو میکشم گفت بکش.چه بهتر.گفت ازت متنفرم.به پدر مردمم فحش داد.
به خودمم که هیچ.
دیگه طاقت تحمل کردنشو ندارم
هیچکس به اندازه من برای مادرش خوب نبوده و خوبی نکرده.اما اصلا قدر نمیدونه.
بهم میگه چرا انقدر خونه رو تمیز میکنی؟تمیز نکننننن.نمیخوامممم.
همش داد و بیداده.
میگه باید صب تاشب درسس فقط درس.
دارم مریض میشم ازدستش توروخدا کمکم کنید.
همش کارم گریس