خخخخخ
تقریبا منم همچین چیزی داشتم
وای خدای من چقدر زشت بود
مهمون غریبه از شهرستان اومده بود مرده با زنو دو تا بچه اش اومده بودن
از نظر من مرده خیلی خوشتیپ بود منم نوجوون احمق بودم
میخاستم جلب توجه کنم پیش مرده
اونا ماشین داشتن ما موتور
بابام خواست جاهای دیدنی شهرو نشونشون بده
ما جلو بودیم اونا پشت سر ما میومدن
گوشی موبایل بابامو برداشته بودم از اول راه تا اخراش نزدیک برگشتنمون گوشی دم گوشم بود مثلا داشتم با دوس پسر خیالیم حرف میزدم
هر از گاهی دهنمو انداز گراز باز میکردم که دارم مثلا میخندم
ببینن دهنم بازه الکی حرف نمیزنم واقعیه
خیلی زشت بود