امروز بعد ۲ سال واسه اولین بار پا گذاشتم تو مدرسه (کلاس یازدهمم متوسطه دوم) چقدر از وجود همکلاسی های جدید خوشحال بودم و مدرسه جدید
ما شهرستانیم و بخاطر درس خوندن باید بریم یه شهر دیگه ( از قبل از این استرس داشتم که دختر شهری ها خودشونو نگیرن من که از شهرستان میرم مسخره نکنن خوب باشم سرو وضعم مرتب و تمیز باشه چیزی کم نداشته باشم وقتی رفتم سر و وضعم از همه نو تر و مرتب تر بود درسام نمره هام از همه بالاتر بود حتی واسه ثبت نام کلاس تنها کسی که کامل هزینه پرداخت کرد من بودم)
ظهر وقتی رسیدم خونه وایسادم ازشون تعریف کردن که چقدر با فرهنگ هستن و ادم های خوبی هستن واسه خانوادم
بعد رفتم سراغ گوشیم با سیلی از پیام مواجه شدم😊
یکی نوشته بود فکر نمیکردم اینشکلی باشی و تمام تصوراتم خراب شد از دیدنت
یکی نوشته بود عکسای کیو فرستادی واسمون گفتی خودمم اون عکسا خوشگل بودن تو اون عکسا نیستی(با این حتی تماس تصویری زده بودم)
یکی نوشته بود تو چقدر زشتی ادم باید نچرال خوشگل باشه ن با عکس
یکی نوشته بود دختر روستایی بی ریخت 🙂
قلبم شکست
دلم گرفت
ظهر با گریه کردن توی تختم خوابم برد
میرم جلو اینه از خودم بدم میاد عزت نفسمو خورد کردن توی گروه کلاسی ۲۸ نفره 🙂
از گروه لفت دادم
اما حالم خرابه
من زشتم
من دختر روستاییه بی ریختم
اما من صبح که رفتم هیچ نقصی توی خودم ندیدم🙂
دوس ندارم باهاشون روبه رو بشم 🥲